11.8K
باخَرْزْ شهری است در استان خراسان رضوی در شرق ایران. این شهر مرکز شهرستان باخرز است. این شهر درگذشته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، و نام آن به همه من...
باخَرْزْ شهری است در استان خراسان رضوی در شرق ایران. این شهر مرکز شهرستان باخرز است. این شهر درگذشته از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، و نام آن به همه منطقه تایباد اطلاق میشدهاست. باخرز از شمال به تربت جام، از جنوب به خواف، از خاور به هرات و از باختر به تربت حیدریه محدود میگردد.
رشته کوههایی با جهت شمال غربی ـ جنوب شرقی در آن امتداد دارد. کوه باخرز (مرتفعترین قله، ۷۵۵، ۱ متر)، در ناحیة باخرز واقع است. علاوه بر رشته قناتهای میروَس، ریگستان و تقیآباد، رود روس و ریزابههای آن، کال کوه سفید و شهرنو، که به هریرود میریزند، اراضی باخرز را مشروب میکنند در باخرز بادهای خشک و کمی سوزان میوزد، و در اراضی آن (کوه و دشت)، درختان گز، تاغ و پنبه یافت میشود. محصولات آن زعفران (امروزه کشت غالب زعفران است)، تره بار، زیره، گندم، جو، پنبه و چغندر قند است و از درختان میوه انار، توت، انجیر، آلو، زردآلو و انگور دارد. از صنایع دستی دارای قالیچه بافی است.
گروههایی از طوایف هزاره و بهلولی و تیموری بربری (خاوری) در آن سکونت دارند. به نوشتة سفرنامة کلنل ییت، باخرز در دورة قاجاریه، بارها گرفتار هجوم و غارت ترکمنها شدهاست. در عهد ناصرالدین شاه جمعیت عمدة باخرز را ایرانیان تشکیل میدادند که «باخرزی» خوانده میشدند، و طوایفی مانند هزارهای و تیموری و افغانی نیز در آن ساکن بودند.
امروزه زبان اهالی باخرز، فارسی با گویشی شبیه گویش تربتی است و دین مردمان آن اسلام (سنی و شیعة اثناعشری) است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۹٬۰۴۴ نفر (در ۲٬۵۳۶ خانوار) بودهاست.
در دورههای تاریخی، محدودة سیاسی باخرز اغلب دستخوش دگرگونی شدهاست. در ۱۳۱۶ ش، طبق قانون تقسیمات کشوری، باخرز احتمالاً به عنوان دهستان، در بخش طیبات (تایباد) در شهرستان مشهد تشکیل یافت .
در ۱۳۲۹ ش، بخش طیبات (تابع مشهد) از سه دهستان پایین ولایت باخرز (مرکز: یوسف آباد)، میان ولایت باخرز (مرکز: مشهدریزه) یا بالا ولایت باخرز و شهرنو، در مجموع با ۱۰۵ آبادی، تشکیل میشد (رزم آرا، ج ۹، ص ۲۶۱). در ۱۳۳۱ ش، باخرز جزو شهرستان «جام و باخرز» و مشتمل بر دهستانهای بالا ولایت (با ۵۳ ده)، پایین ولایت (با ۲۴ ده) و میان ولایت (با ۳۱ ده) بود (ایران. وزارت کشور. ادارة کل آمار و ثبت احوال، ج ۳، ص ۱۲۷–۱۲۸، ۱۳۰–۱۳۱).
در تقسیمات کشوری ایران در ۱۳۵۵ ش، شهرستان باخرز (مرکز، تایباد) با همان تقسیمبندی، و در فهرست واحدهای تقسیمات کشوری تا پایان شهریور ۱۳۶۵، شهرستان باخرز به نام تایباد همچنان دارای سه دهستان میان ولایت، پایین ولایت و بالا ولایت قید شدهاست. در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری در مهر ۱۳۶۵، باخرز دهستانی درشهرستان تایباد (به مرکزیت شهرِنو باخرز) ضبط شدهاست و در تقسیمات کشوری (۱۳۶۹ ش) به جای شهرنو، شهرنو باخرز آمدهاست .
در مرداد ماه سال ۱۳۸۹ باخرز به شهرستان ارتقا یافت.
از تاریخ پیش از اسلام باخرز آگاهی چندانی نداریم. برخی از جغرافیانویسان مسلمان نام آن را «کواخرز» ضبط کردهاند (اصطخری، ۱۹۶۷، ص ۲۵۶، ۲۸۳؛ ابن حوقل، ص ۴۳۳، ۴۵۵). به نوشتة یاقوت حموی، باخرز در زبان پهلوی «بادهرزه» بودهاست (ج ۱، ص ۴۵۸). در یورش تازیان به ایران در دورة خلافت عثمان (۲۳–۳۵) ابن عامر، یزید جُرشی (پدرسالم بن یزید) را به رستاق زام] جام * [ از توابع نیشابور فرستاد و او آن بلد را به عَنْوه بگشود و باخرز را که رستاقی از نیشابور بود، فتح کرد (بلاذری ، ص ۳۹۰). در ۱۸۰، هنگامی که علی بن عیسی بن ماهان در خراسان حکومت میکرد، میان او و حمزة بن آذرک * در باخرز جنگی درگرفت که به شکست لشکریان حمزه انجامید (ابن اثیر، ج ۵، ص ۱۰۲). ظاهراً شهر در کنار مالین * یا مالان ] شهرساسانی ـ اسلامی [ احداث شدهاست (لسترنج ، ص ۳۸۲). در ۱۲۹۹، درنزدیک شهرنو، آبادی دیگری به نام شهر کهنه قرار داشت (منشی ، ص ۱۱۳) که احتمالاً همان شهر مالین است چون در آن منطقه جز مالین شهر قدیمی دیگری وجود نداشتهاست . به نوشتة مک گرگر در دورة ناصرالدین شاه ، شهرنو دارای برج و بارو بود و هزارخانه داشت ولی تنها صدخانة مسکونی بود و اطراف آن را باغها و کشتزارهای بسیار فراگرفته بود (ج ۱، ص ۲۲۵). ییت مینویسد که، شهرنو به دست محمدخان بیگلر بیگی، از خوانین ایل هزاره که، احداث شده و آب آن از قنات تأمین میشود.
در قرن سوم ابن خرداذبه باخرز را از شهرهای نیشابور شمرده است (ص ۲۴). اصطخری و ابن حوقل، مالن (یامالان) باخرز (کواخرز) را در مقابل مالن هرات نوشتهاند (ابن حوقل، ص ۴۳۳؛ اصطخری، ص ۲۵۶). در قرن سوم، یعقوبی هم باخرز را از کورههای نیشابور ضبط کردهاست (ص ۲۷۸). در قرن چهارم، مقدسی مینویسد: «باخرز شهر حُبوب و مویز است و از آن پوشاک] پارچه دوخته [ صادر میشود و مرکز آن مالن است که آباد میباشد (ص ۳۱۹). در سدههای پنجم و ششم به گفته : اصطخری ، بوزگان ] یابوزجهان یا پوچکان مطابق با شهرکنونی تربت جام [ و مالن ] باخرز [ و چند ناحیة دیگر از محدودة گستردة نشابور (نیشابور) شمرده میشد و بوزگان تا مالن یک مرحله فاصله داشت (۱۳۴۰ ش ، ص ۲۰۵، ۲۲۳). در ۵۸۳، خوارزمشاه جام و باخرز و زیرپل را به سلطان شاه پسر ایل ارسلان واگذار کرد (جوینی، ج ۲، ص ۲۵–۲۶). در ۶۴۵، منکوقآن، ملک شمس الدین (از سلسله آل کرت *) را به حکومت همة ولایات خراسان و هرات] از جمله باخرز [ و نیمروز رساند (رشیدالدین فضلالله ، ج ۳، ص ۱۰۳؛ وصاف حضرة ، ص ۴۷؛ خوافی ، ج ۲، ص ۳۱۶).
در اوایل قرن هفتم ، به نوشتة یاقوت حموی ، باخرز ۱۶۸ قریه داشت و مرکز آن قصبة مالین بود (ج ۱، ص ۴۵۸). او به قریة جوذقان ، از توابع آن ، اشاره میکند و از رجال آنجا احمدبن اسماعیل بن جوذقانی باخرزی (متولد ۴۸۳) را نام میبرد (همان ، ج ۲، ص ۱۴۵). امروزه جوزقان در حدود سی کیلومتری شمال غربی شهر تایباد واقع است .
از مطالب تاریخی چنین برمی آید که محدودة باخرز در قدیم وسیعتر بوده و کمابیش با شهرستان امروزی تایباد مطابقت داشتهاست .
در ۶۶۸، در جنگ بین مغولها، آباقاخان (یا پسر ارشدش ارغون ) از مرغزار رادکان وارد باخرز شد و به براق ، سردار شورشی مغولها، پیشنهاد صلح کرد و چون براق پیشنهاد او را نپذیرفت میان آن دو جنگ درگرفت (رشیدالدین فضلالله ، ج ۳، ص ۱۲۰ـ۱۲۱؛ بناکتی ، ص ۴۲۹). در ۷۰۶، در زمان اولجایتو سردار او بوجای با ۰۰۰ ، ۳۰ مرد، که براعیان خواف و باخرز و حکام مرو و سرخس مشتمل بود، به جنگِ جمال الدین محمد سام حکمران هرات رفت و مدتی شهر را محاصره کرد (اسفزاری ، ج ۲، ص ۷۳، ۸۱؛ میرخواند، ج ۵، ص ۴۵۷). در ۷۴۰، حمدالله مستوفی دربارة باخرز چنین نوشته است: «باخرز ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد و معتبر است و از مجموع مواضع، باغات انگور و میوه فراوان باشد، بتخصیص قصبة مالان] مالین [ که جای عظیم و پرنزهت است و خربزه بلند از جمیع خراسان مشهوراست » (ص ۱۵۳). در ۸۱۷، به نوشتة حافظ ابرو، ولایت باخرز تابع هرات بود (ص بیست و پنج ، بیست و هشت ). در ۸۶۱، هنگامی که سلطان سعید ] محمدبن میرانشاه [ از دارالسلطنه هرات به جانب بلخ عزیمت کرد، ] شاهزاده [ میرزا ابراهیم در ولایت باخرز و خواف به سر میبرد (روملو، ج ۱۱، ص ۳۶۹ـ۳۷۱؛ میرخواند، ج ۶، ص ۸۱۵ـ۸۱۶) در ۸۷۴، باخرز مانند خواف و ترشیز و زاوه غارت شد (اسفزاری ، ج ۲، ص ۳۳۴، ۳۴۵). در ۸۸۴، میرزا ابابکر ولد سلطان ابوسعید در جنگ با سلطان حسین میرزا رهسپار خواف و باخرز شد (روملو، ج ۱۱، ص ۵۸۷٬۵۸۹). در ۸۹۵، به نوشتة اسفزاری ، ترکمانان بر باخرز و قهستان ترشیز و خواف مستولی بودند (ج ۲، ص ۳۵۰، ۳۵۴). در ۹۱۳، شیبک خان ازبک ، «راهی بی » را بر باخرز حاکم کرد (روملو، ج ۱۲، ص ۱۳۳). در ۹۴۳ که شاه طهماسب اول برا جلوگیری از حملة ازبکان به سوی خراسان حرکت کرد باخرز در تصرف عبیدخان ازبک ، بود (همان ، ج ۱۲، ص ۳۵۷ـ۳۵۸). در اوایل دورة سلطنت سلطان محمد خدابنده (حک :۹۸۵ـ۹۹۶)، ولایت خواف و باخرز به مرشد قلی خان تکلو واگذار شد. درهمین زمان جلال خان ، فرزند دین محمدخان ازبک ، ۰۰۰ ، ۶۷ کس به مرو و نسا و ابیورد و مشهد مقدس حمله و آنجا را غارت کرد (اسکندرمنشی ، ج ۱، ص ۲۲۸ـ۲۲۹؛ حسینی استرآبادی ، ص ۱۰۴ـ۱۰۵). در ۹۹۸، در سال سوم جلوس شاه عباس اول ، اوزبکیه پس از قتلعام مردم مشهد، ولایت بسطام و جام وخاف ] = خواف [ و غوریان ] و باخرز [ را متصرف شدند و آهنگ عراق کردند (حسینی استرآبادی ، ص ۱۴۵ـ۱۴۶). در ۱۰۲۴ و ۱۰۲۵، قرانغمه خان از سرداران ازبک با گروهی از طایفة آلمانچی به خراسان حمله کرد و ولایت جام و خواف و باخرز را غارت و غنایم فراوانی به دست آورد (اسکندرمنشی ، ج ۲، ص ۸۹۳). در ۱۰۴۰، ازبکان به خراسان تاختند و قلعة غوریان را محاصره کردند؛ چون نتیجهای نگرفتند به جام و خواف و باخرز یورش بردند ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند (خواجگی اصفهانی ، ص ۱۱۷، ۱۲۲ـ۱۲۳). در ۱۱۲۸، پس از اینکه میان حاکم ایرانی هرات ـ جعفرخان ـ و افغانان جنگی درگرفت وی از ایشان شکست خورد. عبدالله خان ، از ابدالیهای افغان ، پس از این پیروزی دراندک زمانی ، توابع هرات از جمله باخرز راتصرف کردند (مرعشی صفوی ، ص ۱۹ـ۲۱). در ۱۱۶۳، قشون قزلباش از راه باخرز و خواف ، که به دست افغانان افتاده بود، عازم هرات شدند (گلستانه ، ص ۴۱۰). در ۱۲۳۱، در دورة فتحعلیشاه قاجار، هنگام شورش خانهای خراسان ، که در رأس آنان محمدخان قرایی قرارداشت ، مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد (سپهر، ج ۱، ص ۲۷۳ـ۲۷۸). در ۱۲۳۵، شجاع السلطنه قصد سفر هرات کرد. در این سفر ولایت باخرز و شهرنو را از دست بنیاد خان هزارهای درآورد و آنجا را به امیر قلچ خان تیموری سپرد (رضاقلی هدایت ، ج ۹، ص ۵۷۹ـ۵۸۰؛ سپهر، ج ۱، ص ۳۱۳ـ۳۱۴). در ۱۲۳۶، حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه) ابراهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد (سپهر، ج ۱، ص ۳۱۸، ۳۲۰). در ۱۲۴۸، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق هزاره واگذار شد (اعتمادالسلطنه، ج ۳، ص ۱۵۲–۱۵۳). در ۱۲۵۳ و ۱۲۵۴، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد (سپهر، ج ۲، ص ۲۵۸، ۲۶۶–۲۷۰؛ صدیق الممالک، ص ۶۹، ۷۲–۷۳؛ مهدیقلی هدایت، ص ۶۴). در ۱۲۶۲ ش، محمدشاه قاجار پس از محاصرة هرات حدود ۰۰۰، ۸ خانوار از طوایف تیموری راکه از تاتارهای بودند با رئیس آنها، قلیچ خان، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان امیر، سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و زورآباد را عهدهدار شد (ییت، ص ۳۸–۳۹). در ۱۲۷۲، شاهزاده محمد یوسف ابدالی ۷۰۰ خانوار باخرزی را، که شیرمحمدخان هزاره از باخرز به بادغیس برده و یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند (رضاقلی هدایت، ج ۱۰، ص ۶۶۵٬۶۶۷–۶۶۸؛ اعتمادالسلطنه، ج ۳، ص ۲۴۴).
باخرزیها که هزارهها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سرخانه و مسکن خود بازگشت، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانة خود معاودت نموده باشد» (مجموعه اسناد و مدارک فرخ خان امین الدوله، ج ۲، ص ۲۸۱). در اواسط قرن سیزدهم، به نوشتة زین العابدین شیروانی. باخرز از ولایت خراسان شمرده میشد و در اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً حنفی مذهب بودند و محمدخان هزارهای شهرمیانهای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده میشد و جمعاً هزارخانه داشت و نزدیک ده هزار تن از هزاره ایها در آنجا زندگی میکردند (۱۳۱۵، ص ۱۲۹؛ همو، ۱۳۶۱ ش، ص ۱۵۰). در ۱۲۹۴، یوسف خان پس از او پسرش، اسماعیل خان، به حکومت باخرز گماشته شدند. دردورة ناصرالدین شاه، اسماعیل خان، با لقب امیرتومانی و عنوان شجاع الملک، حاکم باخرز شد (ییت، ص ۱۲۱). باخرز در طی بیست سال، دو بار شاهد شورش هزاره ایها بود. نخستین بار در ۱۳۰۰ ش، که با کلنل محمدتقی خان پسیان به جنگ پرداختند. در این هنگام محمدرضا شجاع الملک حاکم باخرز سرپرستی هزاره ایها را به عهده داشت و والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت میکردند. باردوم، پس از شهریور ۱۳۲۰ (سقوط رضا شاه) که در شورش عشایر خراسان شرکت کردند. در این جنگ، دهکده احدآباد و قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای تربت جام، تایباد (طیبات)، فریمان و تربت حیدریه را متصرف شدند. شورشیان پس از شکست از قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن صولت السلطنه خان این هزاره (رجوع کنید به صولت السلطنه *، هزاره)، متفرق و تسلیم شدند. پس از این جنگ، طایفة هزاره ایها بهتدریج درمعرض فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد. (بیات، ص ۲۳–۸۴؛ میرنیا، ص ۱۰۶؛ رزم آرا، ج ۹، ص ۲۴۸؛ بهار، ج ۱، ص ۱۴۹، ۱۵۳–۱۵۴).
از ناحیة باخرز بزرگانی چون ابوالحسن باخرزی *، سیف الدین باخرزی * ابوالمفاخر یحیی باخرزی * غلامحسین سمندری * و محمد ابراهیم شریفزاده برخاستهاند.
http://www.bakharz.com/aboutbakharz.htm
پایگاه اطلاعرسانی بنیاد دائرةالمعارف اسلامی