5.7K
نِیْشابور تلفظ (فارسی نوشده از فارسی میانه: نیو شاهپوهر، بهمعنای: شهر نوساختهٔ شاهپور؛ بهالفبای...
نِیْشابور تلفظ (فارسی نوشده از فارسی میانه: نیو شاهپوهر، بهمعنای: شهر نوساختهٔ شاهپور؛ بهالفبای لاتین: Nishapur) شهری در استان خراسان رضوی، مرکز شهرستان نیشابور و دومین شهر بزرگ استانهای خراسان پس از مشهد است. در دامنههای بلندیهای بینالود در شمالشرق ایران جای گرفته، از مهمترین مراکز تاریخی، گردشگری، صنعتی برای کشور و منطقه میباشد و همچو نمادی از تاریخ و فرهنگ ایران نامبرده میشود.
نام نیشابور -که در متون گوناگون، به گونههای نیشاپور، نشابور و نیسابور نیز آمده- گونهٔ دگرگونشدهٔ واژهای مرکب از زبان پهلوی ساسانی است؛ دربرگیرندهٔ: نی + شا + پور. بخش اول: نی؛ سه دیدگاه دربارهٔ ریشهٔ آن مطرح است:
بخش دوم و سوم: شا + پور؛ دگرگونشدهٔ شاهپوهر (شاهپور، شاپور)؛ و گونهٔ معرب آن، سابور؛ به معنی شاهزاده و پسر شاه؛ شاهپوهر در واژهٔ نیشابور، نام خاص است و یادآور سازندهٔ شهر است شاپور یکم ساسانی نیشابور را ساخت و قدمت نیشابور متعلق به دوره ساسانیان است.نعمتی، «نامشناخت؛ ابرشهر، نیشابور»، خراسانپژوهی، ۱۹۴.</ref> نام نیشابور، به هر سه گونهٔ نِهْشاهپور (شهر شاپور)، نْیْوشاهپور [nēv-š(ā)hpur / nēv-šāpūr] (شهر زیبای شاپور یا شاپور دلیر و خوب) و نیکْشاهپور (شاپور خوب و نیکوکار) به رویداد تاریخی نبرد شاپور اردشیران اشاره مینماید و چنانکه در بند پانزدهم نسک پهلوی شهرستانهای ایرانشهر آمدهاست: وی پس از شکست دادن پهلیزک تورانی، دستور داد تا در این نبردگاه، نیشاپور را بسازند.
نِیْشابور، نام رسمی و معاصر این شهر و شهرستان پیوسته به آن است که در نام دامنهٔ وبگاههای شهرداری، فرمانداری و دانشگاه نیشابور نیز ثبت شدهاست. این نام، همچنین بر پایهٔ شیوهنامهٔ آوانگاری کلی نامهای جغرافیایی ایران سازمان نقشهبرداری کشور؛ به گونهٔ آوانگارِ Neyšābur و نویسهنگارِ Neyshābūr ثبت شده؛ از این روی، گونهٔ نوشتاریِ درست این واژه در زبان انگلیسی Neyshabur است؛ اما نْیْشاپُور [Nišāpur] گونهٔ رایج خوانش نام این دیار، در متون انگلیسیزبان است. منابع انگلیسیزبان (به عنوان زبان بینالمللی) به نوشتار واژهٔ نیشابور به گونهٔ نْیْشاپُور (Nishāpur)-یعنی با حفظ همخوان (حرف بیصدای) «پ» (P)؛ به گونه پارسی این واژه- گرایش یافتهاند. به هر روی؛ در دانشنامههای پرکاربرد انگلیسیزبان همچون بریتانیکا، امریکانا و ایرانیکا، گونهٔ نوشتاری انگلیسیشدهٔ Neyshabur نیز پذیرفته شدهاست. همچنین نشابور [Nəšābur]، گونهٔ دگرگون و کوتاه شدهٔ نام نیشابور است که در گفتگوهای روزمرهٔ مردم، متون فارسی قدیم و همچنین نبشتههای ادبی و شعر کاربرد یافتهاست. یاقوت حموی (قرن هفتم هجری) یادآور شدهاست که مردم، این شهر را نَشاوُور مینامند.فریدون گرایلی، تاریخنگار معاصر، به نقل از زینتالمجالس مجدالدین محمد حسینی، گونههای دیگری از این نام، همچون نشاور، نشابور را ثبت کردهاست. در متون ادبی کهن فارسی، کاربرد گونهٔ نشابور، بسیار رایج است. چنانکه در حکایتهای کتاب اسرارالتوحید میخوانیم: «شیخ ما، به نشابور بود؛ بازرگانی، شیخ را تنگی عود آورد و هزار دینار نشابوری» خاقانی شروانی در بیتی از قصیدهاش در وصف خراسان، از نشابور میگوید:
و مهستی گنجوی فرارسیدن بهاران در مرو و بلخ و نشابور و هرات را چنین به تصویر کشیده شدهاست:
گونهٔ نشابور هنوز هم در زبان نیشابوریان و بیان باشندگان نیشابور امروز، رایج است و آوانوشت آن [Nəšābur] میباشد. گفتنی است: واکه (حرف صدادارِ) ə در آوانوشت واژه نشابور [Nəšābur]، واکهای میانجی است که در زبان فارسی معیار امروز، کاربرد ندارد.
نامهای پرشمار -که در جای جای اسناد و متون تاریخی به آنها اشاره شده-، دستاورد حضور پایدار و هموارهٔ نیشابور در گذر دورانهاست. برخی از اینها نام رایج شهر بوده و شماری دیگر عنوانها و لقبهایی است که از سوی اهالی دانش، فرهنگ و سیاست؛ به سبب رویدادها یا ویژگیهایی به این دیار داده شدهاست. رئونت، ابرشهر، نیشاپور و شادیاخ (و مشتقات آنها) نامهایی است که این بوم، در دوره یا دورانهایی از تاریخ به آنها شناخته میشده؛ دهلیز مشرق و مغرب، دارالعلم، کلانشهر مشرقزمین، چشم خراسان، دارالملک، دارالاماره، امالبلاد، شادجهان، ایرانشهر، جهانشهر، خزانه مشرق و معدن فضلا و منبع علما و … نامهای دیگری است که در توصیف ویژگیهایی از این شهر، در منابع مختلف ثبت گردیدهاست.
سرآغاز و پیدایش نیشابور، همچون بسیاری از شهرهای تاریخی و دیرپای جهان، در هالهای از اسطوره و افسانه در پیچیدهو در نگاهی کلی به منابع، سیمای نیشابور به عنوان یک بوم و شهر اساطیری و در اندازهٔ یکی از مراکز مهم این دوران توصیف میشود.
رَئِوَنْت (به پارسی میانه: رِیوَنْد) کهنترین نام در اطلاق به حوزهٔ جغرافیایی ناحیهٔ نیشابور است که در نسک ایرانی اَوِستا از آن، سخن رفتهاست. بر پایهٔ روایت ایرانی آغاز آفرینش در نسک بندهش از کوه ریوند (در ناحیهٔ نیشابور خراسان) در شمار ۲۲۴۴ کوهی نام برده شده که از البرز فراز رستند. همچنین در جایی دیگر از همین نسک، در جریان ماجرای نبرد اهریمن با آب؛ به پیدایی دریاچهای به نام سووَر (سوبر یا سوگر) اشاره شده که در ابرشهر بوم (=ناحیهٔ نیشابور) بر سر کوه توس جای دارد. و چنانکه در گزارش رویدادهای دورانهای بعد آمدهاست: آذربرزینمهر در نزدیکی دریاچهٔ سوور و بر روی کوه ریوند قرار داشتهاست. و ابوعبدالله حاکم؛ انوش پسر شیث پسر آدم را نخستین شخصیتی معرفی نموده که کهندژ نیشابور را بر سنگی بزرگ، سفید، مدوّر (دایرهشکل) و املس (نرم و هموار) بنا گذاشت چنانکه مردمان آن روزگار، این بنا را دژ سنگی (قلعهٔ حجریه) میخواندند.
پیشدادیها نخستین فرمانروایان ایرانزمین، در دوران اساطیری؛ هوشنگ، تهمورث، جم، فریدون و منوچهر سرشناسترین آنهایند که قهرمانانی همچون آرش، گرشاسب و رستم؛ و دشمنانی همچون افراسیاب و ضحاک دارند. بر پایه نوشتار تاریخ الحاکم، در این دروان؛ شخصیتهایی همچون ذوالایکه، افراسیاب ساحر و ایرج پسر فریدونبر دژ-قلعه نیشابور دست یافته، آن را بازسازی نموده و بر گستره و آبادانی آن افزودهاند؛ اما در دوران منوچهر بود که بر پیرامون کهندژ، خندقی حفر نمودند و آتشکدهای برپای داشتند؛ چنانکه پس از آن، گروش مردمان و آبادانی آن، روزافزون گردید. اما حمدالله مستوفی بنیانگذار نیشابور را تهمورث دیوبند معرفی کردهاست. و بر پایه روایتی ایرانی؛ در روزگار تهمورث بوده که آتشدان پشت گاو اساطیری سریشوگ، به دریا افتاد و سه آتش فروزان در ژرفای دریا درخشان ماندند و آن سه آتش نوپدید: گشنسب، فرنبغ و برزینمهر بودند.
کیانیها، سلسلهای از فرمانراویان اساطیری ایران هستند که دوران آنان با رویدادهای پهلوانی و همچنین گسترش آیین مزدیسنا در ایرانزمین پیوند خوردهاست. بر پایهٔ گفتار شاهنامه؛ کیکاووس پس از در هم شکست سپاه افراسیاب، به سوی پارس آمد و جهان را به شادی، چنین بیاراست:
در پارهای از بندهش، از دستان پور سام یاد شده که پادشاهی سکایان و نیمروز را از پدر گرفت و کدخدایی ابرشهر (= نیشابور) را شکوه بخشید. و باز در شاهنامه است که کیخسرو پس از تعقیب افراسیاب، و در راه بازگشت به ایران، از چاچ و سغد و بخارا و جیحون و بلخ و طالقان و مرورود گذر کرد؛ آنگاه:
و سرانجام؛ کیویشتاسب (گشتاسپ)، در پی گرویدن به انوشهروان زرتشت؛ آذر بُرزینمِهر -یکی از این سه آتش بهرام- را که تا آن زمان، در جهان میوزید و از جهانیان، نگاهبانی میکرد؛ بر فراز کوه رِیوَنْد (رَئِوَنْت) (در نزدیکی نیشابور) به دادگاه نشانید (پابرجای کرد). رِیوَنْد، همچنین شهری در نزدیکی نیشابور (و محله و ناحیهای پیوسته به این شهر) است که آن را از پایتختهای اساطیری ایرانزمین و پایتخت گشتاسب دانستهاند. یاقوت حموی، نیز گشتاسب را بنیانگذار ربع بشتفروش (بُشتَنفُروش) نیشابور معرفی نمودهاست. اما پس از گشتاسب، بهمن پور اسفندیار بر تخت نشست و او دخترش (همای) را بر پسرش (ساسان) برتری داد و ولیعهد خویش ساخت؛ و ساسان، رنجیده از پدر به شهر نشاپور پناه برد:
ساسان، دختری از خاندان بزرگان شهر را به همسری گزید و از این پیوند، پسری به نام ساسان پدید آمد. ساسان چون بزرگ شد به شبانی پرداخت. چنانکه:
واین ساسان، هموست که سه شب پی در پی، به خواب پسرش (بابک) میآمد و بابک، در خواب شب سوم، آذران فرنبغ و گشنسب و بُرزینمهر را در خانه ساسان میبیند که میدرخشند و به کیهان، روشنی میبخشند. و برزینمهر، سومین آتش درخشان روشنگر، در دورانهای بعد، در کوه رِیوَنْد در شمال غربی نیشابور زبانه میکشیدهاست.
یافتههای کاوشهای باستانشناسی ناحیهٔ نیشابور که تا امروز به سرانجامی رسیدهاند؛ نشانگر پیدایی آثار دورههای گوناگون پیشاتاریخی و تاریخی، از نوسنگی گرفته تا ساسانی، در این ناحیه است.
افزون بر محوطههای پیشاتاریخی یادشده؛ در جایهای دیگری از ناحیهٔ نیشابور همچون کریمآباد، جنوب غربی شهر و یوسفآباد آثاری متعلق به عصر مفرغ و عصر آهن نیز کاوش شده؛ و گفتنی است که کاوشهای باستانشناسی ناحیهٔ نیشابور، هنوز به سرانجام بایستهٔ خود نرسیده و عرصههای کاویده نشدهٔ بسیاری در پیش روی باستانشناسان است.
رَئِوَنْت کهنترین نام جغرافیایی در اطلاق به ناحیهٔ نیشابور که در اَوِستا -کهنتری نبشتار ایرانی- از آن، یاد شده؛ نام کوهی است که آتشکده نامدار آذر بُرزینمِهر بر آن، جای داشته؛ مری بویس بر این باور است که آذران بُرزینمِهر، فرنبغ و گشنسپ، اگر نه پیشتر و در دوران هخامنشی، دستکم بایستی در اوایل دوران پارتیان نشانده شده باشند. همچنین ریچارد فرای نام ابرشهر (نام پیشین نیشابور) را ریشهگرفته از نامی کهن، به مفهوم شهر بالای هخامنشیان یا شهربانی بالای سلوکیان دانستهاست. یافتههای باستانشناسی در محوطه تاریخی سهتپه در جنوب دشت نیشابور، نیز بیانگر حیات تاریخی این ناحیه در دوران هخامنشی و اندکی پیش از آن و ارتباط نیشابور با همدان (فلات ایران) و ترکمنستان (آسیای مرکزی) است.
ابرشهر؛ نام پیشین نیشابور، به معنی شهر آپارناک (Aparnak یا Aparnoie یونانی؛ شهر اپارنی یا اپرنی) برجستهترین قبیله از سه قبیله داهه (Dahae) که دولت پارتیان (اشکانیان) را بنیان گذاشتند. یادکرد این شهر در نسک بندهش که ابرنکشهر نیز خوانده شده از شناختهشدگی و رونق ابرشهر در سرزمین پارت، نشان میدهد. و چنین به نظر میرسد بُرزینمهر -یکی از سه آتش مقدس کیش زرتشتی- که آتش خاص پارتیان بود و اشکانیان، خود را وقف این آتش مقدس نموده بودند و زائران بیشماری را در سرتاسر دورهٔ پارتی به زیارت آذر برزینمهر در این ناحیه، سوق میدادند. همچنین؛ نام ابرشهر بر روی سکهای از دوران فرهاد دوم اشکانی (حکومت: ۱۳۸–۱۲۸ پیش از میلاد) نقش بستهاست که حیات تاریخی این ناحیه را به عنوان محل استقرار ضرابخانه در این دوران، مستند مینماید. و مارکوارت در اشاره به پیشینهٔ نام کنارنگ در اطلاق به فرمانروای ابرشهر، چنین برداشت نموده که این فرمانروایی موروثی، به پیش از دوران ساسانیان (= پارتیان) بر میگردد که سرانجام؛ داوخواهانه، حکومت اردشیر ساسانی را پذیرا شده بودند.
از نیشابور یا ابرشهر (= نام پیشین آن) در شماری از نبشتههای کهن همپیوند با دوران ساسانی یاد شدهاست، از این جملهاند:
- سیاست و حکومت: قدیمترین رویداد ثبتشدهٔ این ناحیه در دوران ساسانی؛ به نقل از تاریخ طبری، مرتبط با اردشیر بابکان (حکومت: ۲۲۶ تا ۲۴۱ میلادی) است چنین که او پس از بهدست آوردن قدرت، شهرها و مناطق مختلف ایران از جمله ابرشهر را تحت سلطهٔ خویش درآورد. بنا به نوشتهٔ تاریخ الحاکم، شاپور پسر اردشیر، شهر نیشابور قدیم را در پیرامون کهندژ باستانی بنا کرده و از دفع حملهها و مزاحمت اتراک بر این شهر، خبر دادهاست. در روایت متن پهلوی شهرستانهای ایرانشهر؛ پهلیزک تورانی (pablēzag [Ī] tūr)، فرمانروای این مهاجمان است. این شهر در ۴۳۰م، اسقفنشین نسطوریان بود. و در حدود ۴۲۲ تا ۴۴۹م؛ یزدگرد دوم برای نزدیکی به مرزهای شمال خاوری کشور و رویارویی با تاخت و تاز و آزار اقوام کیدار و خیون (هون)؛ نیروی خود را در این ناحیه مستقر ساخت و پایتخت خود را از تیسفون به نیشابور (ابرشهر) منتقل نمود. همچنین در شماری از متون تاریخی رویدادهای: حضور قباد (حکومت: ۴۸۸–۴۹۸م) در ابرشهر و ازدواج ولی با دختر یکی از بزرگان شهر؛ به دنیا آمدن انوشیروان در این ناحیه؛ سکه زدن بهرام چوبین (در حدود ۵۹۰ تا ۵۹۱م) به نام خود در این شهر (در زمان شورش بر هرمز)؛ و فرونشاندن شورش پادگان ابرشهر به دست سمبات باگراتونی، از مرزبانان خسروپرویز ثبت شدهاست. نیشابور (ابرشهر) در دوران ساسانی، مرکز ناحیهای گسترده بود که رستاکهایی همچون ارغیجان، اسپراین، جوین، بیهک بیهق، باخرز، خواف، زوزن، زام و زاوه از رستاکهای آن بودند. مرزبان یا فرمانروای این منطقه، دارای لقب اختصاصی کنارنگ بود. در این دوران، حاکمانی که از خانواده سلطنت بودند لقب شاه داشتند و نیشابور یکی از ولایتهای ۲۶گانهٔ ایران بود که حاکم آن، شاه نامیده میشد. در نگاهی کلی؛ نیشابور (ابرشهر) این دوران، یکی از پایگاههای فرمانروایی و پایتختهای ساسانی است که به خاطر آتشکدهٔ بزرگ نامدار آذر برزینمهر در ناحیهٔ ریوند زیارتگاه مشهور ایران؛ در جایگاه یکی از مراکز فرهنگی-مذهبی ایران دوره مزدیسنایی نقشآفرینی نمودهاست.
- اقتصاد و فرهنگ: شاپور -که از وی به عنوان بانی شهر در دوره ساسانی، نام برده شده- به امور تجارت و اقتصاد، توجهی ویژه داشت؛ او در راستای نیرومندسازی موقعیت اقتصادی ابرشهر، نواحی شمال شرق ایران را -که در سیطرهٔ کوشان بود- تصرف نموده و فرمانروایانی -از جمله شاهزاده پیروز- را که پیرو وی بودند، بر این ناحیه نهاد. بهطور کلی؛ موقعیت ویژهٔ جغرافیایی نیشابور که در چهارراه ارتباطی شرق به غرب و شمال به جنوب در بخش خاوری ایران قرار گرفته مورد توجه ساسانیان قرار گرفته و از آن به عنوان یکی از سنگرهای استوار در برابر یورشهای بیگانگان شرق قلمرو امپراتوری و پایگاه برقراری امنیت در جبههٔ شرقی راه ابریشم بهره بردند. قرارگیری در این مسیر که شاهراه شرق به غرب قلمرو ساسانی بهشمار میرفت؛ رونق شهر را در جایگاه یکی از مهمترین منزلگاهها و باراندازگاههای کاروانهای تجاری فراهم نمود. به گونهای که ساختارهای نظام توسعهیافتهٔ اقتصادی از جمله: نظام روشمند دریافت مالیات و نهاد رسمی ضرابخانه (در اندازهٔ یکی از ضرابخانههای عمدهٔ دوره ساسانی) در این شهر مستقر گردیدند. آثار و میراث هنر و صنعت سفالگری برجای مانده در کهندژ نیشابور نیز نشانگر رونق اقتصادی و زیستگاهی این شهر به عنوان یکی از مراکز عمدهٔ سفالگری شمال شرق ایران در نیمهٔ سده ۴ تا نیمه سدهٔ ۷ میلادی (همزمان با ساسانیان) است. در این دوران؛ آذر برزینمهر، یکی از سه آتشکده بزرگ و زیارتگاه مشهور ایران ساسانی، در ناحیهٔ ریوند نیشابور شعله میکشید و این بوم، به عنوان یکی از مراکز فرهنگی-مذهبی ایران دوره مزدیسنایی نقشآفرینی مینمود و برآمدن شخصیتهایی همچون برزویه، مزدک و آغاز دعوت مانی و حضور مسیحیان نسطوری نمودهایی از گونهگونی و پویایی فرهنگی و اجتماعی این ناحیه در دوران ساسانی است.
۶۴۰م- ۷۵۰م
بیشتر تاریخنویسان، فتح اسلامی نیشابور را در ۶۴۳ به هنگام خلافت عمر بن خطاب ثبت کردهاند. برخی نیز این رویداد را در ۶۵۰م را به هنگام خلافت عثمان بن عفان نوشتهاند، بودن شماری از صحابهٔ پیامبر اسلام در سپاه خلافت راشدین، یکی از دلایل فتح بیجنگ این شهر ذکر شدهاست. حاکم نیشابوری نوشته که در۶۴۳م با صلحنامهٔ کنارنگ و عبدالله عامر فتح اسلامی به آن درآمد.
بههنگام امارت زیاد بن ابیسفیان، خراسان چهاربخش (رَبع) شد و نیشابور مرکز یکی از چهاربخشهای خراسان برگزیده شد.
۷۵۰م-۱۰۷۷
پایهٔ توسعهٔ نیشابور در سدههای میانه را، شهرنشینی نهادینهشده در دورهٔ ساسانی در آن منطقه میدانند؛ از مراکز بزرگ اقتصادی راه ابریشم بود که بخشهای مرکزی فلات ایران را با خوارزم و ماوراءالنهر مرتبط میساخت. ابن رسته، مقدسی، اصطخری، ابن حوقل و یاقوت حموی دربارهٔ نیشابورِ سدههای میانهها نگاشتهاند یا در پژوهشهایشان به نیشابور نیز سفر کردهاند. ابن رسته این شهر را «صحرایی ـ کوهستانی» خوانده که زیرشهرهایی داشته مانند: جام، باخرز، جوین و بیهق؛ سپس، سیزده روستا و چهار ربعِ شهر نیشابور را نام میبرد که ریوند، تکاب، بشتفروش و مازول بودهاند و روستاها نیز شامل استوا، ارغیان، اسفراین، پُشت، رخ، زاوه، زوزن، اشبند و خواف بودهاند.
در ۸۱۵م، علی ابن موسی الرضا، امام هشتم شیعیان اثناعشری و ولیعهد مأمون عباسی به نیشابور درآمد، از سوی محدثان بسیار گرامی داشته شد و حدیث سلسلة الذهب را به درخواست آنان بیان کرد.
امیرنشین طاهریان در ۸۲۱ بهدست طاهر بن حسین در مرو استقلال اعلام کرد. در ۸۳۰ نیشابور پایتخت امیرنشین طاهریان شد و پس از مرو، دومین پایتخت آنان بهشمار میرود. داستانی دربارهٔ بنیاننهادن شادیاخ در نیشابور به عبدالله بن طاهر نسبت دادهاند:
پیش از این، رسم بر این بود که وقتی سپاهیان در شهری اردو میزدند، در خانههای مردم مهمان میشدند. صاحبخانه وادار میشد که برای آسایش میهمانان کار کند و یارای نافرمانی هم نداشت. آنگاه که عبدالله بن طاهر به حکومت خراسان منصوب شد، در نیشابور استقرار یافت. روزی در شهر، زن جوانی را دید که اسبی را آب میداد. چون تناسبی در این کار نمییافت، شگفتزده شد. دستور داد شوی زن را حاضر کردند و سبب را پرسید، مرد گفت «این ستمی که امیر بر ما روا داشتهاست». عبدالله گفت: «چگونه؟» مرد گفت: «یکی از سپاهیان تو در خانهٔ من است. امروز از من خواست که اسب او را آب دهم و مرا یارای نافرمانی نمود. مردد شدم که اگر با اهل خانه بیرون میرفتم و زن را در خانه میگذاشتم، زنم را در امان نمیدیدم، ناگزیر زن را فرمان دادم تا اسب را آب دهد و خود خانه نگاه داشتم.»
عبدالله، غمین گشت و به اندیشه فرورفت، سپس دستور داد در بیرون شهر که شادیاخ نام داشت کاخی ساختند و خود در آن مستقر گردید و سپاهیان را موظف نمود که پیرامون آن ساکن شوند به فرمان او در شهر ندا دادند که از این پس، هر سپاهی در خانه مردم مهمان شود، خونش مباح است، به این ترتیب سپاهیان همگی به شادیاخ نقل مکان کردند و محدودهٔ شادیاخ آباد شد و به مرور، یکی از آبادترین و مشهورترین محلههای نیشابور گشت.
این داستان را به دیگران، از جمله غازان خان نیز نسبت میدهند. کاخ شادیاخ، تا سده هفتم هجری، آبادان بود.
در اوت ۸۷۲ یعقوب لیث صفاری بر نیشابور چیره شد. هنگامی که بزرگان نیشابور به مشروعیت او از سوی خلیفه خرده گرفتند، درباری باشکوه آماده ساخت، در حضور بزرگان شمشیرش را درآورد و گفت «امیرالمؤمنین را به بغداد نه این تیغ نشاندست؟ گفتند: بلی. گفت مرا بدین جایگاه نیز همین تیغ نشاند و عهد من و آنِ امیرالمؤمنین یکی است»
جغرافیدانانها در این دوره، نیشابور را به عنوان شهری پرجمعیت توصیف میکنند که به ۴۲ بخش با یک فرسخ طول و عرض بخش شده بود و ارگ، مرکز شهر و یک حومهٔ شهری بیرونی را دربرمیگرفت که مسجد جامع نیشابور در این بخش جای داشت. در کنار این مسجد بازار همگانی و پادگانی بهنام المعسکر، کاخ حاکم (ارگ)، فضای باز دوم با عنوان میدان الحسین و زندان جای داشتند. ارگ دو دروازه داشت و مرکز شهر چهار دروازه: دروازهٔ پل، دروازهٔ راهی که از مقیل میآمد، دروازهٔ قلعه (بابالکهندز) و دروازهٔ پل تکین. حومههای شهری دیوارهایی با شمار بسیاری دروازه داشتهاست. شناختهشدهترین بازارها المربع الکبیرة (نزدیک به مسجد جامع) و المربع الصغیرة بودند. مهمترین خیابانهای بازاری در حدود پنجاه تا بودند و در خطهای یکراست متقاطع در زوایای سمت راست، سراسر شهر را میپیمودند؛ همه نوع کالایی در این خیابانها فروخته میشد. نهرهای بسیاری که از وادی سقاورسرچشمه میگرفتند از روستای باشتنکار یا باشتقان به سوی پایین حرکت کرده و ۷۰ مایل را طی میکردند، از اینجا به بعد از نزدیک شهر عبور کرده و خانههایی با ذخایر آبی وسیع را ایجاد میکردند. باغهای پایینشهر نیز بدین شیوه آبیاری میشدند. منطقهٔ نیشابور همچو حاصلخیزترین ناحیه در خراسان برجسته بود.
کتاب تاریخ النیسابوریین در سپتامبر یا اکتبر ۹۹۸م بهدست ابوعبدالله حاکم نیشابوری نوشته شد؛ کتابی که به جغرافیا، تاریخ و علم حدیث در نیشابور پرداخته و بیش از ۲۵۰۰ تن از بزرگان نیشابور را معرفی و دلایل سرشناسی آنها را نه به شیوه تذکره که به صورت خلاصه یاد کردهاست. این اثر در سده هفتم قمری، بهدست محمد بن حسین خلیفه نیشابوری بازنویسی و بخشهای عربی آن به فارسی ترجمه شدهاست. خلیفه نیشابوری قسمتهایی از تاریخ نیشابور معاصر خود یعنی حدود سه قرن پس از متن اصلی کتاب را نیز به کتاب حاکم اضافه کردهاست. این کتاب را از آثار ارزشمندی میدانند که در حوزه تاریخنگاری محلی ایران نگاشته شده، گویا نسخهٔ کامل آن یافت شدهاست.
در سال ۴۰۱ (قمری)، قحطیِ بزرگی در نیشابور روی داد که بر اثر سرمازدگی کشاورزی در سال ۴۰۰ (قمری) بودهاست.
۱۰۷۷م-۱۲۲۱م
بههنگام حملهٔ غزها به نیشابور در ۱۱۵۴م، جنگ داخلی مذهبی نیز در نیشابور رخ داد؛ «هر شب یک فرقة مذهبی به محله فرقة دیگر حمله میکرد و عدهای از آنان را میکشت» که نمونهای برجسته از درگیریهای مذهبی سده ششم هجری است، حتی اگر دو طرف از سوی دشمن مشترکی تهدید میشدند، از ستیزهجویی بازنمیایستادند.
همهٔ منابع تاریخی دربارهٔ نبرد نیشابور (۱۲۲۱)، از سوی مسلمانان نوشته شدهاست. آنان حمله مغول و تأثیرات پس از آن را، به عنوان ضربهای رکودکننده در تاریخ نیشابور و در پی آن، تمدن اسلامی و ایران مطرح میکنند: «تبدیل به جویبارهای خون گردید، از سران مردان و زنان و کودکان هرمهایی ساخته شد، حتی به سگها و گربههای شهر نیز رحم نکردند.»
محمد خوارزمشاه در ۲۴ آوریل ۱۲۲۰ م به نیشابور وارد شد. مدّتی ماند و نیشابور نقش دربار خوارزمشاهیان داشت. عطاملک جوینی از چگونگی درهمآمیزی ازدحام و تشویش مردمان و نابسامی سلطنت خوارزمشاهیان نوشتهاست. سلطان محمد در یک خطبهٔ نماز جمعه در نیشابور بیان داشت که «کارِ این مغولان بلایی آسمانی است، هرکس چارهٔ خویش کند و برود یا تسلیم شود.» سپس سه تن را مأمور ادارهٔ شهر کرد: «نظامالدین ابوالمعالی جامی»، «ضیاءالملک زوزنی» و «مجیرالملک کافی»؛ سرانجام برای شکار از نیشابور سوی اسفراین رفت. جبه نویان و سبتای همراه گردانهایی در ۱۳ مه ۱۲۲۰م به نیشابور رسیدند و حاکمان سهگانه پیام پیروی به آن دو فرستادند. کمکم شورشهایی علیه بود-وباش سربازان امپراتوری مغولان در ربع نیشابور شدّت گرفت. سپس تولُی از سوی چنگیز، خان مغول مأمور رسیدگی شد که او تغاجار نویان را فرماندهٔ سپاه خود برگزید. تولیخان در ۲۰ نوامبر ۱۲۲۰م (نیمهٔ رمضان) به مرزهای ربع نیشابور رسید. در این درگیریها، تغاجار نویان با تیر یک کماندار مرزدار نیشابور کشته شد.شهابالدین زیدری نسوی از تغییر تاکتیک فرماندهان مغولان نوشته که تا بیست شهر از توابع نیشابور را تصرف نکردند، قصد نشابور نکردند. پس از چیرگی امپراتوری مغولان بر مرو، نیشابور در ۱۶ ژوئن ۱۲۲۱ م به فرماندهی تولُی سقوط کرد و در فرمان امپراتوری مغولان جای گرفت.
اکنون در شهرستان نیشابور، آثاری از دورهٔ خوارزمشاهیان بهجامانده که دربرگیرندهٔ تپه-قلعههای چهار گوشلی، دختر، گلبو، دهنه حیدری، رضی و کلیدر هستند. همچنین سردابه یام و قلعهٔ کهنهٔ سرده از این دستهاند.
ابن ابیبرکات، علی سیفی، رضیالدین، امیرمعزی، ابوالفضل میدانی، ابن فندق، ابن ابوسعید، ابن ابی صادق، عبدالملک جونی، عمر خیام و فریدالدین عطار از برجستگان نیشابور در این دوره بودند.
۱۲۲۱م-۱۵۰۷م
پس از براندازی نیشابور در ۱۲۲۱م، ساختار شهری آن ناتوان شد و فراوردههای کشاورزیاش کاهش یافت. غازانخان و ابوسعید بهادرخان برای آباد ساختن، مکانهایی در ساخته شد، جمعیت شهر فزونی گرفت و برخی روستاها باز-آباد شده. شهر جدید را در شمال و غر شهر قدیم ساختند. در ۱۳۳۹م یا ۱۳۴۰م، حمدالله مستوفی در نیشابور بود. در زمان، این شهر و منطقهٔ آن، آبادان و مهم در خراسان بهشمار میرفته. کشاورزی در منطقهٔ مرکزی نیشابور بسیار رونق داشته بهطوریکه او از چهل آسیاب در کنار رود میرآباد (بهگفتهٔ او: آببوستان) سخن گفته که همگی بیایست کار میکردهاست. شتاب و گنجایش این آسیابها را از تشابهی ادبی که او گفته میتوان دریافت: «تا کشاورزان از دوختنِ سرِ یک جوال فارغ میشدند، یک خروار غلّه آرد میشد.» در بهار ۱۳۸۱م نیشابور بینبرد بهدست تیمور گرفته شد. در ۲۶ ژوئیه ۱۴۰۴م روی گونزالس دی کلاویخو سفیر هانری سوم پادشاه اسپانیا نزد تیموریان، به نیشابور رسید.
در ۱۴۰۵م زلزلهای شدید نیشابور را لرزاند که گویا پسلرزههایش تا چند روز پیوسته بوده. در ۲۰ آوریل ۱۴۴۷م، جنگی داخلی میان تیموریان در نیشابور رخ داد. ابن بطوطه جهانگرد مغربی، احتمالاً در دهه ۱۳۳۰ (میلادی) به نیشابور درآمد و این شهر را توصیف کرد:
یکی از شهرهای چهارگانهای است که پایتختهای خراساناند، از برای فراوانی میوهها، بوستانها، آبها و زیباییهایش «دمشق کوچک» نامیده میشود. چهار نهر در آن روان است، بازارهایش نیکو و گستردهاست، مسجد نوساختهاش در میانهٔ بازار است که چهار مدرسه در کنارش میباشد و آبوارههای فراوانی دارد.
او همچنین از گونههای پوشاکبافی در نیشابور نام میبرد که از حریر بافته میشدند که برای فروش به هند میبردند.
در ۱۴۹۳م مسجد جامع نیشابور با تلاش پهلوانی به نام علی بن بایزید کرخی (احتمالاً هراتی) ساخته شد که تاکنون برجامانده و کهنترین سازه در محدودهٔ کنونی نیشابور است. مدرسه گلشن، آرامگاه عطار، آرامگاه مغربی، قلعه شورگز و کاروانسرای فخر داوود از بناهای ساختهشدهٔ این دوران در نیشابور بوده که هنوز پابرجاست.
سراجالدین سگزی، حسن جوری، حسن متکلم و لطفالله نیشابوری از مشاهیر نیشابور در این دورهاند؛ جمالالدین شریف (شام سپس مصر) محمد بکتاش (آناتولی) و منجّمه (شام) از جمله برجستگانی نیشابوریاند که در این دوره از زادگاه خود کوچ کردند.
۱۵۰۱م-۱۷۳۶م
در ۱۵۸۱م در پی ناسازگاریهای طوایف خراسان، قلعهٔ نیشابور محاصره شد. این نبرد میان دو سپاهِ موافق و مخالف حکومت مرکزی صفویان رخ داد؛ یک سپاه به فرماندهی مرتضیقلی پرناک و محمد روملو برای پشتیبانی از حکومت مرکزی صفویان (شاه محمد خدابنده) آماده شده بود و دیگری به فرماندهی علیقلی شاملو و قلیخان استاجلو برای پشتیبانی از عباس میرزا (بعدها شاه عباس یکم).
نتیجهٔ این نبرد محاصره قلعهٔ نیشابور بهدست طوایف شاملو و استاجلو، عقبنشینی طوایف تکلو و ترکمان، به سلطنت رساندن شاه عباس یکم در خراسان و سرانجام عقبنشینی طوایف شاملو و استاجلو به هرات بود.
در ۱۵۹۲م شاه عباس یکم در پی اختلافات شیبانیان و صفویان، نیشابور را از چیرگی شیبانیان درآورد.
از پنج سنگنوشته در مسجد جامع نیشابور، دوتای آن وابستهٔ شاه عباس یکم است که در دو سوی درگاه شمالیاش نصب است. این سنگنوشتهها، فرمانهایی از او دربارهٔ «کاهش مالیات و نپرداختن آن»، «تشویشزدایی مقامداران حکومتی از مردم نیشابور» به تاریخ رمضان ۱۰۲۱/ اکتبر ۱۶۱۲ میباشد.
کاروانسرای شاهعباسی، کاروانسرای قدمگاه، بازار سرپوشیده، گرمابه گلشن، آرامگاه فضل، مسجد محمد محروق، مسجد و زیارتگاه قدمگاه، سرای زهدی و گرمابهٔ کهنهٔ بازار از یادگارهای دورهٔ صفوی در نیشابور است.
امامقلی خاکی، محمدحسین نظیری، عبدی، شاهمحمود، محمدیحیی سیبک، کاتبی ترشیزی، میرمحمد مخدوم، شاهمحمود رهی از برجستگان نیشابوری در این دو سده و چند دههٔ صفویاند.
سعادت علی خان، زادهٔ ۱۶۸۰ در نیشابور (با ناماصلی میر محمدامین موسوی نیشابوری) به هند کوچید و سلسلهٔ نوابهای اَوَدْهْ در شبهقارهٔ هند را به سال ۱۷۲۲ بنیان نهاد که تا ۱۸۵۶ ادامه داشت.
۱۷۳۶م-۱۷۹۶م
۱۷۸۹م-۱۹۰۰
احمدشاه درانی در بهار ۱۷۵۱م با پشتیبانی توپخانهٔ سنگینش نیشابور را تصرف کرد و شاهرخ نوهٔ افشار را بر خراسان فرمانروایی داد. جیمز بیلی فریزر که در ۱۸۲۲م به نیشابور رسید، در اینباره نوشت:
به شهادت کسانی که آن رویداد را دیدهاند و هنوز زندهاند بلاهایی که از هجوم افغانها بر سر ساکنان نیشابور آمد دستکم از مصیبتهای ناشی از هجوم مهاجمان تاتار نداشت. به گفتهٔ یکی از سالخوردهترین ساکنان نیشابور هجوم احمدخان شهر را چنان ویران ساخت که در درون دیوار نیشابور یک خانه مسکونی نماند و مدتها این نابسامانی و دربدری ادامه داشت.
او طول شهر را چهار هزار قدم و جمعیت آن را بین ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر گمان زد، بازار اقتصادی این شهر را راکد بیان کرد. در قحطسالی ۱۸۷۱م جایگاه اقتصادی نیشابور را بسیار ناتوان کرد بهطوریکه از ۶۰۰ باب دکان فقط ۱۵۰ باب پویا بود و دکانداران بهسختی از فروش نیازمندیهای سادهٔ روزانه میگذراندند.
جرج کرزن در ۱۸۵۵م از راه دروازه پاچنار به نیشابور درآمد، در اینباره نوشت که «مدتها پیش از ورودش، دیوارهای شهر فروریخته بود و برج و باروهایش ویران گشته، ایوان و گلدستهٔ مسجد جامعش از دور نمایان بودهاست.»
یک ستون در روزنامهٔ The Gazette Times به تاریخ ۱۱ دسامبر ۱۹۱۱م دربارهٔ جایگاه عمر خیام، آرامگاهش و گمنامیاش در نیشابور نوشته شد که نخستین جملهٔ آن این است:
این مَثَل که «یک پیامبر در سرزمین خود هیچ احترامی ندارد» در نیشابور، زادگاه عمر خیام، یک اثباتِ نمایان دارد.
در دهههای پایانی سده نوزدهم م، شهر نیشابور بهشکل مربع-مستطیل بود که پیرامون آن به ۳۳۰۰ گز (۳۴۳۲ متر) میرسید. دو راه یکی شرق-به-غرب و دیگری جنوب-به-شمال داشته که این دو در میانهٔ شهر چهارسوقی (چهارراه) میساختهاند و که بازار نیشابور را چهار بخش میکردهاست. این چهار بازار از هر سو به دروازهای میرسیده. دروازهٔ جنوبی «عراق»، شرقی «مشهد»، جنوبشرقی «ارگ» و غربی «پاچنار» نام داشتهاست. حدود ده هزار نفر ساکنان شهر در چهارکوی «استخر»، «بالاگودال»، «سرسنگ» و «سعدشاه» زندگی میکردند و بیشتر اهالی، کشاورز و معدنچی (فیروزه و نمک) بودهاند. بخشی نیز دکاندار بودهاند و شریفتبارها (سادات) مستمری ویژه داشتهاند و از سوی دولت در پرداخت مالیات، معاف بودهاند. در این دوران، نیشابور ۱۱ گرمابه، دو مدرسه و دو کاروانسرا و ۴۵۰ دکّان داشتهاست.
در ۱۹ ژوئن ۱۸۶۶م ناصرالدین، شاهِ قاجار، در نیشابور بارعام میدهد. او سالروز میلادش را در جشن گرفت و در سخنرانیاش این شهر را ستود.
از سال ۱۹۰۱ تا ۲۰۰۰
در نخستین دورهٔ مجلس شورای ملی (۱۹۰۶–۱۹۰۹)، نیشابور نمایندهای نداشت. در دورههای هجدهم و نوزدهم مجلس شورای ملّی (۱۹۵۶–۱۹۶۰/ ۱۹۶۰–۱۹۶۴)، عبدالله سعیدی به نمایندگی نیشابور برگزیده شد که نخستین نمایندهٔ بومی از نیشابور بودهاست. در ۱۹۳۱م، دارالإمارهٔ نیشابور برچیده و شهرداری نیشابور (بلدیّه) نهادینه شد. دروازهها، برجها، بارو و ارگِ نیشابور همگی در پی نوینسازی شهر، ویران شدهاند. صنعتهای برق، سینما، چاپ در دو دههٔ سی و چهل میلادی به نیشابور درآمد.
«مهدی ملکافضلی» (۱۸۷۸ اردکان - ۱۹۶۵ نیشابور)، مشهور به بقراط الحکما، نخستین پزشک نوآموختهٔ ایرانی بود که و پزشکی نوین را در نیشابور پایهگذاری کرد. او همچنین دبستان بهنام شاهدخت را در ۱۹۳۲/ ۱۳۱۱ ساخت که نخستین آموزشگاه نوین ویژهٔ دختران در نیشابور بود؛ امروزه اثری از آن بهجانمانده.
نخستین برنامههای باستانشناسی در نیشابور بهدست موزهٔ هنر کلانشهر نیویورک ۱۹۳۵-۴۰م انجام گرفت و این گروه در پایان سال ۱۹۴۷ و آغاز ۴۸م (زمستان ۱۳۲۶)، آخرین فصل کاوشهای خود را پایان داد. در ۱۹۴۰م، دبیرستان عمر خیام و سینما خیّام ساخته شدند؛ سپس سینماهای ایران و آسیا که هر سه در پی ناآرامیهای پس از انقلاب ۱۳۵۷، ویران یا سوزانده شدند. در همین سال، صنعت چاپ در نیشابور با یک دستگاه دستی (یک ربعی) راهاندازی شد، سپس در ۱۹۶۶م/ ۱۳۴۵ دستگاه خودکار چاپ (هایدلبرگ) راه افتاد.
۱۸ اوت ۱۹۴۰م/ ۲۷ مرداد ۱۳۱۹، کمالالملک پس از مدتها زندگی در روستای حسینآباد درگذشت و پیرامون آرامگاه عطار دفن شد. حدوداً در ۱۹۴۵م/ ۱۳۲۳، نخستین دستگاه اتوبوس مسافربری به نیشابور درآمد.
در ۱۹۵۰م/ ۱۳۲۹، شهرستان نیشابور مرزبندی و مستقل سیاسی شد. ایستگاه قطار نیشابور، در ۲۳ ژوئیه ۱۹۵۶م/ ۱ مرداد ۱۳۳۵ رسماً گشایش یافت. در ۱ آوریل ۱۹۶۳م/ ۱۲ فروردین ۱۳۴۲ از آرامگاههای نوساختهٔ عمر خیّام و کمال الملک و آرامگاه بازساختهٔ عطار بهدست شهبانو فرح و محمدرضا شاه پهلوی رونمایی شد. تصوّف در نیشابور که ریشهای کهن از سدههای نخستین اسلامی داشتهاست، در حدود دهٔ هفتاد میلادی با تلاشهای «محمدرضا محقق نیشابوری» و سید ابوالفضل برقعی قمی برچیده شد. فریدون گرایلی در ژوئن ۱۹۷۸م/ تیر ۱۳۵۷ اثر خود بهنام نیشابور، شهر فیروزه نشر داد که نخستین کتابی بود که در دوران نوین دربارهٔ تاریخ نیشابور نگاشته شدهاست.
حسین فریدون نخستین فرماندار نیشابور پس از انقلاب اسلامی بود. پانزدهمین گردهمایی جهانی پیش آهنگان برنامهریزی شده بود که در ژوئیه ۱۹۷۹/ مرداد ۱۳۵۸ در نیشابور برگزار شود که به سبب بیثباتی سیاسی-اداریِ پس از انقلاب، لغو شد.سیل بوژان ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۷م/ ۲ مرداد ۱۳۶۶ رخ داد و بر اثر آن حدود ۴۰۰ نفر کشته شدند. نیروگاه سیکل ترکیبی نیشابور در ۱۹۹۳م/ ۱۳۷۲ بهراه افتاد. در ۱۳ مارس ۱۹۹۷/ ۲۳ اسفند ۱۳۷۵ یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰وابستهٔ نیروی هوایی ارتش ایران که از دزفول به مشهد میرفت، در نزدیکی کوه شیرباد سقوط کرد و ۸۶ سرنشین آن کشته شدند. ساخت افلاکنمای عمر خیام از ۱۹۹۹م/ ۱۳۷۸ اجرایی شد که هنوز گشایش نیافتهاست.
۱ ژانویه ۲۰۰۱/ ۱۲ دی ۱۳۷۹ -تا کنون
در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۱/ ۳۱ خرداد ۱۳۸۰، از رئیسجمهور خاتمی در نیشابور استقبال بزرگی شد. در ژوئن و اوت ۲۰۰۳، همزمان با گفتگوهای مقامداران محلی نیشابور در اعتراض به تقسیم استان خراسان، آشوبهای خیابانی نیز شدت گرفت.
فاجعه قطار نیشابور در ساعت ۰۹:۲۰ صبح، روز ۱۸ فوریه ۲۰۰۴/ ۲۹ بهمن ۱۳۸۲ در نزدیکی ایستگاه خیام در ۱۷ ک. م شرق ایستگاه مرکزی شهر نیشابور رخ داد که در پی آن ۲۹۵ کشته و ۴۶۰ نفر زخمی شدند که از این فاجعه بهعنوان بزرگترین حادثهٔ راهآهن در ایران یاد میشود؛ فرماندار (مجتبی فرهمندنکو)، معاون فرماندار (غلامپور)، رئیس اداره برق (خاکباز) و رئیس اداره آتشنشانی نیشابور و ۱۴ نفر از امدادگران آتشنشانی جزو کشته شدگان این حادثه بودند.
زلزلهٔ ۱۹ ژانویه ۲۰۱۲/ ۲۹ دی ۱۳۹۰ با حداکثر دامنهٔ ۶ ریشتری به مدت ۷ ثانیه در عمق ۱۰ ک. م سطح زمین، حوالی باغرود در ۱۱ ک. م شمال شهر نیشابور را لرزاند که با ۱۲۵ پس لرزه همراه بود، یک کشته و ۲۴۹ زخمی به جای گذاشت. در ۷ مارس ۲۰۱۶/ ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، نیشابور پس از اهواز، دومین پایتخت کتاب ایران برای سال ۱۳۹۵ برگزیده شد. در فاجعهٔ منا (۱۳۹۴) (۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵) در مکه، ۴۴ نفر از زائران نیشابوری جان باختند که بیشترین آمار جانباختگان ایرانی برپایه شهرستان را دربرمیگیرد.
اسلام از ۶۴۳م، دین یکم در نیشابور است و از سدهٔ شانزدهم م، فقه شیعهٔ دوازدهامامی مهدیباور، بیشترین پیروان در نیشابور را دارد؛ همچنین شیعهٔ اسماعیلی، مذهب اسلامی دوم است که از سوی حکومت رسمیّت ندارد.
برپایهٔ سخن مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم نوشتهٔ ۹۸۵م؛ در نیشابور معتزلیان آشکارند، ولی تسلط ندارند؛ شیعیان و کرامیان در آنجا جاذبیت دارند؛ اکثریت از آن پیروان ابوحنیفه است، مگر در خورهٔ چاچ، طوس، ابیورد، حومهٔ بخارا. چاچ، طوس، ابیورد، اسفراین و حومهٔ آن شافعی مذهباند و آیین ایشان به کار بسته میشود. خطیبهای شهر، همه شافعی مذهباند.
در سده دهم میلادی، نیشابور یکی از مراکز تبلیغ اسماعیلیه در ایران و خراسان بزرگ بودهاست. اکنون اسماعیلیان نیشابور در دیزباد و گروهی نیز در شهر نیشابور زندگی میکنند.جماعتخانه دیزباد مهمترین مرکز اسماعیلیان در نیشابور امروزین است.
از سدهٔ سوم تا ششم قمری نیشابور از مراکز تصوف بودهاست. بیشتر صوفیان و مشایخ صوفیه در نیشابور اهل سنت و پیروی مذهب شافعی بودند.
در تاریخ نیشابور وجود اقلیت مسیحیان، زرتشتیان و یهودیان ذکر شدهاست. زرتشتیان در نیشابور کهن در روستای گرینه و مسیحیان در باغک و یهودیان در دیه یهودیه ساکن بودند.
از سده پنجم میلادی تا سده سیزدهم میلادی، مسیحیان نسطوری در نیشابور شمار برجستهای داشتهاند. تئودور نیشابوری پزشک مسیحی در سده چهارم میلادی بود که به سفارش وی شاهپور دوم کلیسایی در نیشابور در سده چهارم میلادی بنا نهاد. گزارشهای از نویسندگان مسلمان، دربارهٔ گرایشها و گرویدنهای مسیحیان به اسلام در نیشابور در دست است. ابوعبدالله حاکم در تاریخ نیشابور از ابوعلی حسن بن عیسی نام میبرد که از خاندانی اصیل و ثروتمند مسیحی بوده که با راهنمایی عبدالله بن مبارک مسلمان شد و از میان فرزندانش، فقها و محدثان بنامی در نیشابور برخاستند. کلیسای جامع نیشابور در جنگها و زلزلههای سدهٔ ۱۳ میلادی نابوده شدهاست و بازسازی نشد.
در اسرار التوحید، سخنانی دربارهٔ روابط ابو سعید ابوالخیر با مسیحیان در نیشابور ذکر شدهاست:
آوردهاند کی روزی شیخ قدس اللّه روحه العزیز در نشاب