🗺️ استان گیلان
استان گیلان (به گیلکی: گیلان یا گیلؤن)، از استانهای شمالی ایران به مرکزیت کلانشهر رشت است. دربارهٔ نام گیلان و معانی واژهٔ گیل، نظرات متفاوتی ابراز شدهاست. لغتنامه دهخدا، واژهٔ گیلان را برگرفته از «گیل»، بهاضافهٔ پسوند مکان «ان»، به معنای محل سکونت گیلها دانسته و افزودهاست که صورت این واژه در زبان پهلوی، گِلان (Gelan) و نزد یونانیها گِلای (Gelae) بودهاست.
این استان، از شمال به دریای کاسپین و کشور آذربایجان، که از طریق آستارا با آن دارای مرز بینالمللی است، از غرب به استان اردبیل، از جنوب به استان زنجان و قزوین و از شرق به استان مازندران محدود میشود. مساحت گیلان ۱۴٬۰۴۴ کیلومترمربع و جمعیت آن طبق سرشماری ۱۳۹۱، ۲٬۴۸۰٬۸۷۴ نفر است.
گیلان دهمین استان پرجمعیت و دومین استان پرجمعیت شمال ایران پس از استان مازندران است. تراکم جمعیت در این استان با ۱۷۷ نفر در هر کیلومترمربع جایگاه سوم را در ایران دارد. کلانشهر رشت با داشتن ۴۶ درصد جمعیت کل استان، مرکز و پرجمعیتترین شهر شمال کشور و یازدهمین شهر پرجمعیت ایران است. از دیگر شهرهای پرجمعیت این استان میتوان به ترتیب به شهرهای بندر انزلی، مهمترین بندر ایرانی در حاشیه دریای کاسپین لاهیجان، تالش، لنگرود، رودسر، بندر آستارا، صومعه سرا و اشاره کرد.
طبیعت گیلان، پوشیده از جنگل و دارای آب و هوای معتدل و مرطوب است. این استان شامل مناطق سرسبز شمال غربی رشتهکوه البرز و بخش غربی کرانههای جنوبی دریای کاسپین است.
استان گیلان از سال ۱۳۴۴ در تقسیمات کشوری ایران به عنوان استان مستقل وارد شد. این منطقه پیش از آن ایالت گیلان و طوالش بعد بانام استان یکم خوانده میشد.
جغرافیا
اقلیم و طبیعت این منطقه تفاوت بسیاری با دیگر مناطق ایران دارد. تعداد زیاد رودخانههایی که از کوهها سرازیرند باعث شده این منطقه از وفور رطوبت در رنج باشد نه از نبود آن.
زمینشناسی
گیلان انتهای غربی رشته کوه البرز و بخش غربی جلگههای حاشیه دریای خزر ایران را دربر میگیرد. دره عرضی عمیق سفیدرود بین منجیل و امامزاده هاشم کمربند کوهستانی را قطع میکند. در شمال غرب، ارتفاعات تالش به صورت حوضهای پیوسته امتداد دارند و گیلان را از آذربایجان جدا میکنند. جز در انتهای شمالی در حیران واقع در انتهای دره آستاراچای که از ارتفاع ۱۶۰۰ متر فراتر نمیرود، ارتفاع همه آن مناطق بالای ۲۰۰۰ متر است و سه قله بالای ۳۰۰۰ متر بغرو داغ (۳۱۹۷ متر)، عجم داغ (۳۰۰۹ متر) و شاه معلم یا ماسوله داغ (۳۰۵۰ متر) دارد. در بخش شرقی و شمال شرقی آنها جریانهایی موازی به پایین به سوی دریا جریان دارد که منجر به الگویی شانهایشکل میشود. البرز غربی خود در شرق دره سفیدرود پهنتر و پرپیچوخمتر است و سه دامنه موازی دارد؛ نماینده جنوبیترین و پستترینشان در گیلان آسمانسرا کوه (۲۳۷۵ متر) در منطقه عمارلو ست؛ دامنه متوسط پیوستهتر است؛ از کوه درفک (۲۷۳۳ متر) تا کرم کوه (۳۳۸۹ متر) ادامه دارد، درحالی که دره عرضی پلرود کلاچای مشخصاً دامنه شمالی را به ناتشکوه (۲۳۸۷ متر) و کوه سمام یا سماموس (۳۶۸۹ متر) که بلندترین نقطه گیلان است تقسیم میکند. همه این کوهها ساختار زمینشناسی و تاریخ زمینساختی بسیار پیچیدهای دارند که آنها را به مجموعه ساختاری مرکز ایران مربوط میکند. لرزهخیزی بالا گواه فعال بودن فرایند کوهسازی ست، زلزله ۳۱ خرداد ۱۳۶۹، دو شهر منجیل و رودبار را تقریباً ویران کرد و حدود چهل هزار نفر را کشت و صدها روستا را تخریب کرد.
بیش از ۴۰ رودخانه در گیلان جریان دارند که مهمترین آنها سفیدرود است. دیگر رودهای مهم گیلان آستاراچای، کرگانرود، اسالم، دیناچال، شیوهرود، عملکنده، وزیرکنده، حسنکیاده، دهکا، رود چمخاله، خالکایی، کیانرود، خشکبیجاری و پیلهرود هستند.
گرچه همه این کوهها مساحت بیشتری از جلگهها دارند، ولی جلگهها مهمترین ویژگی خاص استان هستند و واژه گیلان هم اغلب به مناطق جلگهای یا خصوصاً به جلگه مرکزی اطلاق میشدهاست. این متوازیالأضلاع کمارتفاع، با پهنای ۳۵ کیلومتر و طول ۹۰ کیلومتر، ناهمگن بوده قابل تقسیم به دو بخش اصلی است: دلتای سفیدرود در شرق و جلگه فومن در غرب. اولی تماماً توسط سفیدرود، رودی با دبی بالا (۴۵۰ میلیون متر مکعب بهطور میانگین) و محتوای آبرفتی بالا ایجاد شدهاست. در بالای رود محتوای آبرفتی قدیمی غلیظ وجود دارد، ولی در پایین آن، شمال آستانه، رود اغلب دارای لای و گل میشود، و مسیرش از مسیر سابق شمال شرقیش که در زاویه برجسته دشت در دستک به دریا میپیوست عوض کرده و در حال حاضر به سوی شمال جریان یافته و دلتای زنده کوچکتری هنگام پیش رفتن به دریا بین زیباکنار و بندر کیاشهر میسازد. جلگه فومنات در غرب رسوبات آبرفتی دریایی و خطوط شنی ساحلی را با رسوبات فراوان ناشی از رودخانههای پرشمار سرازیر از ارتفاعات تالش میآمیزند. آنها مستقیماً به دریا نمیرسند، بلکه در تالاب انزلی یا یک خروجی به دریا جمع میشوند از لای ساحل شنی خط ساحلی جمع میشوند تالاب در نتیجه رسوبگذاری مستمراً در حال کوچک شدن و پست شدن بودهاست. در مقابل، جریانات شمال تالش و شرق گیلان که حتی از پلرود هم پرآبترند به اندازه کافی برای خنثی کردن عمل جریان ساحلی رونده بسوی شرق آبرفت نمیآورند و نمیتوانند جز یک روبان باریک منطقه کمارتفاع تنها با پهنای چند کیلومتر بین آستارا و سفیدرود و در شرق قاسمآباد با پهنای حدود ۱۰ کیلومتر در دهانه پلرود پیرامون کلاچای بسازند.
آب و هوا
مناطق کمارتفاع ساحل دریای خزر به دلیل وضعیت توپوگرافیکشان، دارای نوعی بسیار ویژه از آب و هوای هیرکانی هستند. کل استان گیلان متعلق به این منطقهٔ بهطور خاص مرطوب و سبز است: جریانات جوی غالب شمالی-جنوبی، بر فراز دریا مرطوب شده، توسط مانع قویالبرز مجبور به بالارفتن شدید میشوند و نتیجتاً در همه سال به فراوانی بر جلگه و کوهپایه شمال غربی رشته کوه میبارند. نظام بارش در پاییز (سپتامبر تا دسامبر) وقتی که ناپایداری جوی در بالاترین نقطه خود است حداکثر شدیدی نشان میدهد، در زمستان و اوایل بهار متوسط است، در مه تا اوت کمترین مقدار را دارد (ولی عموماً به حد کافی زیاد هست تا بالاتر از حد ماههای خشک بماند). بارندگی متوسط سالانه بین ۱۲۰۰ تا ۱۸۰۰ میلیمتر در طول خط ساحلی متغیر است (۱۲۳۳ در آستارا، ۱۷۵۵ در انزلی)، در گوشه جنوب غربی جلگه به سوی یک منطقه شبه مرطوب کاهش مییابد (۱۰۸۶ در فومن و ۸۵۵ در شاندرمن) و در بخش پستتر کوهها دوباره به مقادیر خیلی زیاد تا ۱۵۰۰–۱۸۰۰ میلیمتر (۲۴۰۰ میلیمتر در دره بالای ماسال) میرسد. در طول دره سفیدرود، که هر بعدازظهر تابستانی باد شدید شمالی منجیل آن بر آن میوزد، کاهشی شدید منجر به منطقه شبهخشک مدیترانهای مانند رودبار و منجیل میشود.
گونههای گیاهی و جانوری
دلیل پوشش گیاهی غنی گیلان ممتاز بودن اقلیم آن است. ناحیه رویشی هیرکانی مانند یک نوار سبز، حاشیه جنوبی دریای خزر و نیمرخ شمالی رشته کوه البرز را پوشاندهاست. این ناحیه رویشی به خاطر حاصلخیزی خاک، تغییرات دما و بارندگیهای متعدد، حاوی گونههای گیاهی زیادی است. جنگلهای این ناحیه به صورت نسلی دستنخورده و سالم، کمربندی از درختان خزانکننده دوران سوم زمینشناسی را تشکیل میدهند. این جنگلها که از آن به نامهای جنگلهای مرطوب یا کاسپی یاد میشود ارزشهای زیستمحیطی و اقتصادی زیادی دارند و در زمره میراث طبیعی جهانی محسوب میشوند. این ناحیه بخشی از ناحیه رویشی اکسین - هیرکانی است که این ناحیه خود درون منطقه ارو-سیبری است. بعضی گونههای ناحیه اکسین-هیرکانی چون درخت آزاد بازمانده گونههای گیاهی فلورا ترشری هستند که پس از دورههای سرمای کواترنری جز در این منطقه در دیگر نقاط نابود شدند. این ناحیه نسبت به مناطق ارو-سیبری و حتی ناحیه رویشی اکسین - هیرکانی ویژگیهای خاصی دارد: مخروطیان تقریباً وجود ندارند، سرخدار تنک و تعداد زیادی از گونههای بومی که بازمانده گونههای گیاهی آرکو-ترشری هستند وجود دارند. بر حسب ارتفاع سه سطح جنگل قابل تمایزند: جنگلهای مخلوط هیرکانی، جنگلهای راش کوهی، و جنگلهای بلوط بلند کوهی و جنگلهای ممرز. جنگل هیرکانی که زمانی جلگهها را میپوشاندند، اکنون بخش عظیمی از بخش اول کوهها تا ارتفاع ۱۰۰۰ متری را میپوشانند. این جنگل لایه دار است و لایهای از درختان خیلی بلند مثل بلند مازو، درخت آزاد و انجیلی و انواع رایجتر افرا و نارون؛ لایهای از درختان کوچکتر مثل لیلکی، کلهو، و شبخسب، شمشاد در نقاط سایه دار و همه انواع درختان میوه وحشی؛ و یک زیربوته با بتههایی مثل جل، خاس، خزه، تاک وحشی، پیچک، و دیگر گیاهان خزنده دارد. کوههای با ارتفاع متوسط، حوزهٔ راش شرقی بلند، به همراه بلوط، نمدار، افرا و نارون است. سطح بالای کوهها بین ۱۸۰۰ تا ۲۲۰۰ متر باقیمانده دارای جنگل فقیرتر اوری و ممرز است. مراتع قلهای اغلب جایگزین این جنگلهای بالاتر شدهاند، بعضیهایشان در نقاط بلند یا شیبهای سرپوشیده خصوصیات خشکی زی ویژه نشان میدهند. به اصطلاح جزیرهٔ مدیترانهای پیرامون رودبار و منجیل به لحاظ پوشش گیاهی ویژهٔ طبیعی و کشاورزیش یعنی جنگلهای سرو بسیار تنک و درختان زیتونش انگشت نماست. سوسن چلچراغ در عمارلوی رودبار از گونههای منحصر به قرد گیلان است.
تالاب انزلی، به دلیل گیاهان، جانوران و مورفولوژی و شکل بستر، ارتباط با دریا و رژیم رودها دارای محیط زیستی ویژهاست. گیاهان تالاب به سه دسته غوطه ور، گیاهان شناور و گیاهان حاشیهای تقسیم میشود. معروفترین گیاه تالاب انزلی که شهرت جهانی دارد «لاله مردابی» است که تالاب را به این دلیل تالاب لاله مردابی میخوانند. حواصیلها، اردک سانان، مرغابی سانان، کشیم شانهدار بزرگ، کشیم سیاه گردن، یلوه کوچک، کاکایی از پرندگان این تالابند که به دلیل تنوع زیستی بالا محلی مناسب برای مطالعه آنان است.
۹۴ گونه حمایت شده و در معرض خطر انقراض پرندگان در گیلان وجود دارد. پوشش انبوه گیاهی گیلان زیستگاه گونههای وحشی چون پلنگ، آهو و بز کوهی بودهاست اما امروزه به دلیل گسترش سلاحهای غیرمجاز و افزایش شکار اینگونهها تا مرز انقراض پیش رفتهاند. گیلان یکی از مهمترین زیستگاههای مرال یا گاو کوهی، یکی از سه گونه گوزن موجود در ایران و بزرگترین گونه آن، است که در جنگلهای مناطق کوهستانی زندگی میکند. در چند سال اخیر با افزایش محیط بانی، تبلیغات و فرهنگسازی مداوم از شیب کاهش جمعیت اینگونه کاسته شدهاست. دیگر گونه منحصر به فرد و کمیاب در گیلان، سمندر باله دار جنوبی است که اهمیت جهانی دارد.
تاریخ
دوره باستانی
با آغاز سدهٔ بیستم میلادی در حفاریهای تپه مارلیک (که قدمتی ۳۰۰۰ ساله دارد) ظروف سفالین، مجسمههای کوچک از طلا، نقره و برنز و اسلحههای برنزی و آرامگاه پادشاهی از همان دوران به همراه مجموعهٔ قابل توجهی از جواهرات کشف شد که طرز ساخت این اشیاء و فراوانی طلا و نقره در این آثار باستانی، خبر از خبرگی سازندگان و ثروتمندی مردمان این سرزمین در گذشته میدهد.
پیش از میلاد در کرانه دریای خزر اقوامی همچون کاسپیها و کادوسیها و آماردها ساکن بودهاند. کاسپیها در طول سواحل جنوب غربی دریای خزر زندگی میکردند. اینکه آیا آنها شمال یا جنوب رود کورا (منشعب از نام کوروش بزرگ) هم زندگی میکردند مشخص نیست. کاسپیها باید ایرانی یا شدیداً تحت تأثیر فرهنگ ایرانی دانسته شوند. به نظر میرسد که گیلها (گیله مردان) که جنگجو ذکر شدهاند، حدود قرن اول یا دوم قبل از میلاد، وارد ساحل جنوبی دریای خزر و غرب رود آماردوس (بعدها سفیدرود) شدند و همراه با دیلمیان در آنجا سکنی گزیدند. این دو نوعی گویش ایرانی شمال غربی تکلم میکردند که تا حد زیادی برای سایر فارسی زبانان قابل فهم نبود. آنها احتمالاً از منطقه داغستان آمدهاند و جایگزین کادوسیان شدهاند. متعاقباً از رود آماردوس هم گذشتند و به همراه دیلمیان جایگزین آماردیها شدند. از آنها هم مانند دیلمیان به عنوان همراهان شاهان ساسانی نام برده شده ولی به عقیده عدهای به نظر نمیرسد تحت فرمان مؤثر آنان درآمده باشند. شهر گیلها در نزدیکی دریا بود. کاسپیها خودشان ظاهراً به کوهها سوق داده شده بودند. سپس در شرق، کادوسیان میزیستند که ظاهراً با گیلها آمیخته بودند و از ساحل تا کوه سکنی داشتند. آماردیها در حاشیه رودخانه سپیدرود سکونت داشتند.
کادوسیان قبیلهای ایرانی بودند که بنا بر استفان بیزانتی بین دریاهای خزر و سیاه و بنا بر استرابو در کرانه جنوب غرب دریای خزر و جنوب ارس بین آلبانی در شمال و ماردی در شرق یعنی در بخش کوهستانی مادیه پیرامون پاراچوآتراس میزیستند. گفته شده نینوس شاه آشوری آنان را شکست داد. در دوره مادها آنان آشکارا قادر به حفظ استقلالشان بودهاند و حتی گفته شده در دوره آرتئس وقتی یک پارسی به نام پارسد که از مادها گریخته بود (برادر زن رهبرشان)، مجبور شان کرد با مادها بجنگند. شاه مادها را شکست دادهاند؛ بنابراین کادوسیان هرگز تابع شاهان ماد نبودهاند و فقط این کوروش بود که گفته شده داوطلبانه فرمانبردارش شدند. بنابر گفته گزنفون، او هنگام مرگ پسرش را ساتراپ مادها ارمنیان و کادوسیان کرد.
تا قرن هفتم میلادی، گیلان در منطقه نفوذ هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان قرار داشت که بر ایران تا قرن هفتم میلادی حکمفرمایی میکردند. فتح ایران بدست اعراب باعث ظهور تعداد زیادی سلسلههای محلی در گیلان شد. اسکندر موفق به فتح گیلان نشد.
نوشتههای دوران آغازین ساسانی و منابع عربی در قرون وسطی از تلاش اولین افراد خاندان ساسانی، اردشیر اول و شاپور اول برای تسخیر تمام ایران حکایت میکنند. تا زمان شاپور اول تمامی حاکمان محلی برکنار شده بودند و فرزندان شاپور جایگزین آنها شده بودند. از جمله بهرام که بر گیلان حکم میراند. حدود فتوحات اردشیر را نمیتوان با دقت تعیین کرد. اکثر مناطق پارتی، شامل حکومتهای تابع از ساسانیان اطاعت کردند. بنا به گفته طبری، پادشاهان کوشان و توران در شرق به اردشیر گرویدند، اما در غرب، و جزایر خلیج فارس و بحرین، لشکرکشی انجام شد و این مناطق فتح شدند. اینکه گیلان و مناطق ساحلی خزر به اردشیر پیوسته باشند غیر محتمل است چونکه عنوان گیلانشاه برای اولین بار در دوران شاپور اول ظاهر شد. مناطق حاشیه خزر مادیه یک منطقه جغرافیایی و قومیتی متمایز ایران را شکل میدادند و به استقلال سیاسی گرایش داشتند. نامه تنسر نشان میدهد شاه گشناسب، در ابتدای دوره ساسانی شاه گیلان، دیلم و رویان، طبرستان و دماوند بودهاست. منطقه، یک پادشاهی تابع و بعدها استان کوههای پتشخوارگر (فرشواذگر) را شکل میداد. شهر اصلیش، رشت (سایرو پولیس)، باید بر سر راههای پارتی به ارس و آتورپاتکان بوده باشد. مسیحیت از طریق این راه میتوانسته از قرن دوم به بعد به گیلها رسیده باشد گرچه تازه از قرن ششم به بعد اسقفنشین شدهاست. جاده ماه در جنوب از طریق شادشاپور (قزوین)، قابل دسترسی بود.
از آنجا که از دوره هخامنشیان و ساسانیان، گیلان با خاندانها و فرمانروایان محلیش تقریباً همیشه مستقل بود، دین زرتشتی و کلنیهای نسطوری توانست برای مدت طولانی در آن دوام آورد. در ۵۳۳ از گیلان همراه با آمل به عنوان پایگاه کشیشی نسطوری نام برده شدهاست. گفته میشود خاندان دابویگان هم پیش از رفتن به مازندران از گیلان نشات گرفتهاست.
دوره اسلامی
سنت مقاومت در برابر اشغالگران موضوعی تکراری در نوشتههای نویسندگان و تاریخنگاران محلّی و ملیگرا است (از جمله صادق هدایت، احمد کسروی، غلام حسین صادقی، محسن عزیزی). به ادعای مینورسکی اینها گیلان را در طول تاریخ «پرچمدار ایرانگرایی» میدانند. در هجوم عربها دیلمیان مقاومت شدیدی در برابر اشغالگران عرب نشان دادند و گیلان به اشغال آنان در نیامد. هر چند که منابع خلفا عباسی خبر از پرداختن مالیات از سوی گیلانیها میدهد به نظر میرسد که ایشان مردمان باختر سفید رود بودهاند و مردم خاور سفید رود هیچگاه زیر کنترل آنها نبودهاند. تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند، علویان بودند که بهعلت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند. بدین ترتیب، پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. البته، مذهب اسماعیلیه با تبلیغات و فعالیت ابوحاتم رازی در دیلم، پیروانی پیدا کرد. گیلان و دیلمان حتی پس از آوردن اسلام و بسط دیلمی، از نظر سیاسی شبه مستقل و جدا ماندند. در این دوران وجود اختلافهای دیرینه نژادی بین دیلمیان و گیلکیان و وجود دو مکتب رقیب زیدی باعث بالا گرفتن دشمنی بین گیلکیان و دیلمیان و ستیزههای فرقهای بین اینان انجامید. زیاریان، بوئیان و بعدها سلجوقیان تلاش کردند از خارج تأثیرگذار باشند و در پارهای از زمانها میتوانستند خراج مطالبه کنند، ولی نتوانستند حکمرانی یا مالیات منظم تحمیل کنند. زیدیان شرق گیلان از حکمرانان علوی مستقر در هوسم در قرون دهم و یازدهم میلادی هواداری میکردند. به هر حال، بیشتر این سرزمین همچنان در کنترل سران محلی خانوادگی بود. در قرن دوازدهم لاهیجان جای هوسم را به عنوان مرکز فرمانروایان زیدی علوی گرفت. لاهیجان، که خاندان دیلمی آل بویه که نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند، از آن نشات میگیرد، در قرن دهم همچنان دیلمی پنداشته میشد. هماکنون این شهر اصلی شرق گیلان است. گیلان، تنها منطقهای در ایران بود که در دوره حکومت مغول، وقتی همه کشور در اشغال مغولان بود، واقعاً مستقل مانده بود و حتی پس از اشغال پرهزینه آن توسط الجایتو همانطور باقی ماند. هیچ حاکم مغولی به گیلان فرستاده نشد، در عوض؛ ایلخان به فرمانروای بیه پیش اجازه داد کل منطقه را زیر فرمان خود درآورد و به نشانه حسن نیت یک دختر مغول به او داد.
صفویه
در اواخر سده ۱۵ و اوایل سده ۱۶ میلادی، گیلان تحت سلطه اعضای دو خاندان محلی بود. از ۶۸–۱۳۶۷ میلادی علی کیا بن امیرکیای ملطی، یک رهبر علوی کنترل بیه پیش (به مرکزیت لاهیجان) را با پشتیبانی سادات مرعشی حاکم در مازندران به دست گرفت. او و جانشینانش خود را در لاهیجان مستقر ساختند و بر همه شرق گیلان تا اوایل عصر صفوی حکم راندند. خاندان شیعه زیدی امیرکیایی، خانوادهای از نسبتاً نوپادشاهان، بود، گرچه حتی یکی از اعضای آن هم در داشتن ادعای اصل و نسب ساسانی شک نداشت. در بیه پس (به مرکزیت فومن؛ و بعداً رشت)، یک منطقه سنی، خاندان سنی شفیعی اسحاقوندی از نیمه قرن سیزدهم به قدرت رسید. این خاندان که مقرش فومن بود، تدریجاً همهٔ غرب گیلان را تصرف کرد. این خاندان اصل و نسبش را به پادشاهان ساسانی و پیش از آن میرساند، و در همان زمان، ادعایتبار از اسحاق نبی میکرد. شاه اسماعیل صفوی شش سال (و به گفته لاهیجی هشت سال) در گیلان ماند، قبل از این که فروپاشی امپراطوری آق قویونلو، که به او فرصتی که دنبال اش بود تا تخت پادشاهی ایران را در سال ۹۰۵ شمسی تصاحب کند را داد. اسماعیل از ماندن نزد امیره اسحاق، حاکم بیه پس، که توسط مشاوران برای او تعیین شده بود اجتناب کرد، احتمالاً به خاطر این که نمیتوانست به یک سنی اعتماد کند. به هر حال، او به آسانی، دعوت حاکم عالی مقام وقت گیلان، کارکیا میرزا علی شیعه از لاهیجان را، که با آق قویونلو بارها جنگیده بود، پذیرفت. هر دو خاندان توسط شاه عباس صفوی از بین رفتند و گیلان تحت فرمان حکام منصوب دولت مرکزی درآمد. شاه تمام گیلان را به ملک شخصی خود تبدیل کرد.
پیش از صفویه آثار مکتوب بر جای مانده از گیلانیان به زبان فارسی انگشت شمار است زیرا مراکز آموزشی که این زبان را آموزش دهند یا ولینعمتانی که مشوق آن باشند وجود نداشت. گیلان در دورهٔ صفویه با نقاط دیگر ایران ارتباط گستردهتری یافت که منجر به نگارش بیشتر کتب فارسی نویسندگان و دانشمندان گیلانی شد.
قرن هجدهم
افول صفویان و انقراض آنان در سال ۱۷۲۲، منجر به یک حالت آشوب در کشور شد. مناطق شمالی کشور نسبت به تأثیر و اشغال خارجی آسیبپذیر شد. اولین تلاشها توسط روسیه تزاری برای تسلط بر دریای خزر و استانهای ایرانی گیلان، مازندران، استرآباد و آذربایجان در همین زمان شروع شد. این قرن پرآشوب ظهور سه رهبر قدرتمند ایلی را به خود دید، نادر شاه افشار، کریم خان زند و آغا محمد خان قاجار. طی بیشتر این دوره، گیلان توسط فرمانروایان محلی از بازماندگان اسحاقیه و خصوصاً امیره دباج فومن و بیه پس با کمک حکام شهرها و بخشها که آنها هم از خاندانهای محلی بودند اداره میشد که یا بهطور مستقل حکم میراندند یا استقلال نسبیشان را با پرداخت خراج به چهرههای نوظهور یادشده و فرمانداران کل منتصب آنان تضمین میکردند. تقسیم گیلان به دو بخش در این دوره هم ادامه یافت. در این دوره تعدادی فرماندار کل هم توسط نادرشاه، کریم خان و آغا محمد خان برای گیلان منصوب شدند ولی دوره آنها عمدتاً کوتاه بود. طی دوره نادرشاه، فرمانروایان گیلان خراج اختصاص یافته به استان را به فرمانداران کل یا خزانه مرکزی میفرستادند. به هرحال مالیاتگیری منجر به دو شورش عمده شد. در هرج و مرج پس از قتل نادر شاه، قلمرو او به دست سران ایلی افتاد. در گیلان، آقا جمال فومنی (از بازماندگان امیره دباج، و فرزند آقا کمال که در دوره شاه سلطان حسین فرمانروای گیلان بود) همراه با آقا صافی حکومت مرکزی را شکست دادند و حکومت استان را از رشت به دست گرفتند. آقا جمال در ۱۷۵۳ در نتیجه یک عداوت قدیمی توسط آقا هادی شفتی در شفت کشته شد. آقا هادی با کمک میرزا ذکی حاکم گسکر برای ۴ ماه بر گیلان حکومت کرد.
او در یک حمله ناگهانی توسط سران قاجار دستگیر و اعدام شد. آنها هدایت الله، فرزند جوان آقا جمال را به فرمانروایی رشت منصوب کردند. پس از رسیدن کریم خان به قدرت هدایت الله خان به تهران فرستاده شد و یک حامی کریمخان در ۱۷۶۰ جایگزین او شد؛ ولی وقتی کریمخان در یک کارزار نظامی در آذربایجان بود هدایت الله خان به گیلان گریخت و دوباره به مقام فرمانروایی گیلان رسید. بعد از مدتی جنگ و گریز، کریمخان نهایتاً او را ۱۷۶۷ به فرمانروایی گیلان منصوب کرد و دختر او را به عقد پسرش ابوالفتح خان درآورد. هدایت الله خان توانست شبه-استقلال گیلان را تا رسیدن آغا محمد خان به قدرت در دهه ۱۷۷۰ حفظ کند. در ۱۷۷۳ او سعی کرد حمایت روسها را کسب کند و وقتی موفق نشد در ۱۷۷۹ به فتحعلی خان خان خانات قبه برای کمک روی آورد. علاقه هدایت الله خان به حفظ حدی از استقلال باعث شد او در آخرین تلاش برای مقاومت علیه حاکمیت در حال ظهور قاجار دوباره از روسها تقاضای حفاظت کند. گرچه نپذیرفتن تقاضای روسها برای الحاق بندر انزلی منجر شد روسها آغا محمد خان را تحریک کنند که گیلان را فتح کند. مصطفی خان دولو با ۶۰۰۰ سرباز به رشت حمله کرد و هدایت الله خان را شکست داد. وقتی او در یک کشتی روسی پناه گرفت، روسها او را به آقا علی تنها بازمانده خاندان آقا رفیع شفتی که همگی توسط هدایت الله کشته شده بودند تحویل دادند. او توسط آقا علی اعدام شد. گیلان تحت فرمانروایی هدایت الله که تجارت خارجی را با جذب شمار زیادی از ارامنه، روسها، یهودیان و هندیان به رشت حمایت میکرد پیشرفت کرد. آنها در کاروانسراهای جداگانه میزیستند و تجارت میکردند. او با حکمرانی در یکی از بارونقترین ایالات ایران با یک درآمد سالانه قابل توجه (حدود ۲۰۰ هزار پاوند) در یک دوره طولانی ثروت زیادی به دست آورد و با سخاوتمندی زیست. او خراج بزرگی از ابریشم و طلا به حاکمان از محمدحسن خان تا کریمخان و آغامحمدخان میفرستاد. او درباری درخشان و با مبلمان عالی و شرابهای قوی و بردگان گرجی، و یک ارتش حقوق بگیر از ۱۵ هزار مرد داشت که میتوانست ده هزار نیروی ایالتی هم بدان بیفزاید. او علاوه بر درآمد سرشار از تولیدات محلی خصوصاً ابریشم، از مالیات ثابت سرانه بر جامعه بزرگ ارمنی و نیز از تجارت با روسها که یک پست تجاری مستحکم در انزلی داشتند کسب میکرد.
قرن نوزدهم
در قرن نوزده در اثر منافع استعماری روسیه و بریتانیا، ایران دچار تغییرات عمده سیاسی اقتصادی و اجتماعی شد. گیلان در حوزهٔ تأثیرات روسیه بود و ارتباطات فزاینده با این کشور منجر به تحولات عمدهای در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم در این منطقه شد. از جمله تجارت خارجی افزایش یافت، حمل و نقل دریایی و اثر آن بر واردات و صادرات و مصرف زیاد شد که رفاه در ایالت گیلان را افزایش داد. نتیجتاً راه ارتباطی بین تهران به انزلی از طریق قزوین و رشت منجر به افزایش عبور مسافرین به اروپا از خط انزلی–باکو شد. قرن نوزدهم در گیلان با ادامه یافتن حکمرانی خاندانهای محلی دو بخش بیه پیش و بیه پس شروع شد؛ ولی تدریجاً این وضعیت در نیمه دوم قرن تغییر کرد و افزایش تجارت خارجی و توسعه سریع حمل و نقل در خزر و سیل مسافر و بار در راه ترانزیتی تهران-انزلی عوامل عمدهٔ مؤثر در جدابودن ایالت را از بین برد و آن را به مدار اقتصاد نوظهور جهانی و قدرت مرکزی آورد. گیلان با تبدیل شدن به مرکز تماس سیاسی اقتصادی و اجتماعی با غرب در واپسین دهههای قرن نوزده، به میدانی برای شماری از جنبشهای شورشی مهم رادیکال در دوره ۱۹۰۵ تا ۱۹۲۱ تبدیل شد. قاجاریان موفق شدند بر آشوب قرن هجده با ایجاد امنیت نسبی و کنترل بر ایالات فائق آیند. دو مجموعهٔ موقت و ثابت، دستگاه دولتی ایالت را تشکیل میداد. یکی فرماندار کل و وزیر که از تهران تعیین میشد و شاه و دولت مرکزی را نمایندگی میکرد و اغلب موقتی بود، دیگری مسئولین محلی بود که عمدتاً وراثتی و دائم بودند و خانها و حاکمان و نایبالحکومهها و کلانتران را شامل میشد. گیلان یکی در زمرهٔ چهار ایالت ثروتمند ایران بود و درآمدش گرچه تغییر میکرد، قابل توجه بود. علاوه بر این از ۱۸۹۷ که تشکیلات جدید گمرکی به دستیاری بلژیکیها تأسیس شد، درآمد گیلان از گمرک به شدت افزایش یافت. در ۱۹۱۲ درآمد گمرکی ۹٫۶ میلیون قرآن یا به عبارتی، بیش از دو پنجم درآمد کشور از گمرکات بود. افزون بر این دهقانان گیلانی از همتایان شان در بیشتر ایالات ایران بهتر بودند. این باید در خاطر بماند که حضور شدید تجار و کارگران خارجی (روس، یونانی، ارمنی) در گیلان و آگاهی بیشتر از پیشرفتهای اجتماعی در غرب عوامل مؤثر در ایجاد جنبشهای پیشروی اعتراضی کارگری مختلف و حضور فعال ایالت در جنبشهای انقلابی در ۱۹۰۶ تا ۱۹۲۱ بود.
قرن بیستم
در ژوئیه ۱۹۰۹ پس از تعطیلی مجلس در دوره محمد علی شاه و به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی، مجاهدان مشروطه خواه گیلانی به سوی پایتخت روان شدند و با فتح تهران به همراه عشایر بختیاری، نظام مشروطه را باز در ایران مستقر کردند و سپهدار اعظم تنکابنی، فرمانده مشروطه خواهان گیلانی نیز صدر اعظم ایران شد.
با آغاز جنگ بینالملل اوّل (۱۹۱۴) و ورود نیروهای خارجی به خاک ایران و گسترش فساد در دولت و دخالت نیروهای بیگانه اوضاع سیاسی کشور آشفته بود و زمینداران بزرگ گیلان هم با پشتیبانی کنسول روسیه، بر غارت اهالی شهرها و دهقانان افزوده بودند. میرزا کوچک خان که در تهران با اتحاد اسلام در تماس بود برای ایجاد یک پایگاه نظامی و مبارزه چریکی مخفیانه به گیلان رفت و نخستین پایگاه جنگهای چریکی دهقانی را به همراه هفت نفر دیگر از جمله دکتر حشمت در تولم ایجاد کرد. به تدریج دهقانان و زحمتکشان شهری و بخش از روشنفکران جذب جنبش شدند. قوای دولتی مورد حمایت روسیه و بریتانیا، در حال نزاع دائم با جنگلیهای مستقر در روستاها بودند. از ژانویه ۱۹۱۷، آنان شروع به خلع سلاح زمینداران و گماشتن نمایندگان خود بر مصادر دولتی در حوزه نفوذ خود کردند. به زودی، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه به جنگلیها امید بیشتری داد. روسها در نتیجه ضعف ناشی از انقلاب با جنگلیها روابط دوستانه برقرار کردند و قول دادند قوایشان را از گیلان خارج کنند. بازگشت قوای عثمانی در ماه مه به ایران و تسخیر تبریز هم به پیشرفت آنان کمک کرد. جنگلیها در زمانی فوقالعاده کوتاه خود را در گیلان تثبیت کردند. تا پایان این سال همه مسؤولین از منصوبین جنگلیها بودند و پس از انقلاب اکتبر همه مسؤولین منصوب حکومت تهران از گیلان خارج شده بودند. آنان دست به اصلاحات اجتماعی مهمی زدند. دهقانان را از پرداخت مالیات معاف کردند. آبرسانی را در دست گرفتند. این اقدامات منجر به ارتقای کشاورزی شد و در شرایطی که همه ایران درگیر قحطی بود تولید کشاورزی گیلان به بالاترین حد خود رسید. آنها به تهران قحطی زده و باکو برنج میفرستادند. تا پایان این سال، آنان از ۱ میلیون تومان عایدی خود به کارمندانشان ۲۱۰۰۰ تومان حقوق ماهیانه میدادند. در ۵ ژوئن ۱۹۲۰، جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران اولین و تنها جمهوری سوسیالیستی در ایران تأسیس شد. در اوایل تیر ۱۲۹۹ کنگره اول حزب کمونیست ایران در انزلی برگزار شد. سپس، تعدادی از زنان رشت جمعیت پیک سعادت نسوان را برای پیگیری حقوق سیاسی و اجتماعی زنان تأسیس کردند. این جمعیت نخستین گروه در ایران بود که هشت مارس را به عنوان روز زن پذیرفت و هر سال مراسم بزرگداشت آن را اجرا میکرد. این حکومت با حمله قوای حکومت مرکزی سقوط کرد.
در ۱۹ بهمن ۱۳۴۹، گروههای از فدائیان خلق به رهبری علی اکبر صفایی فراهانی و حمید اشرف در کوههای گیلان که مناسب جنگهای چریکی بود مستقر شدند. آنها در فوریه آن سال اولین عملیات چریکی تاریخ ایران را با حمله به یک پاسگاه ژاندارمری در سیاهکل، و کشتن سه مأمور انجام داده و به جنگل بازگشتند. شاه شدیداً پاسخ داد، و برادرش را در راس یک نیروی مجهز به منطقه اعزام کرد، نتیجتاً تعداد زیادی از سربازان و ۳۰ فدایی کشته شدند. ۱۱ فدایی دستگیر شدند که ۱۰ نفرشان تیرباران شدند و دیگری در اثر شکنجه جان باخت.
وقوع زمینلرزه منجیل-رودبار در ۳۱ خردادماه ۱۳۶۹ در استان گیلان موجب خسارات جانی و مالی فراوان گردید. علاوه بر حدود ۳۵٬۰۰۰ نفر که بر اثر این رویداد جان خود را از دست دادند، بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب شدند و خسارات عمدهای به تأسیسات و اماکن عمومی در استانهای گیلان و زنجان که متأثر از این زمینلرزه بودند، وارد آمد و حدود ۵۰۰٬۰۰۰ تن بیخانمان شدند.
جمعیتشناسی
جمعیت استان گیلان در سال ۱۳۸۹ برابر ۲٬۴۸۰٬۸۷۴ نفر است و ۰٫۹ درصد از مساحت و ۳٫۳ از جمعیت ایران را در بر میگیرد. نرخ رشد جمعیت در گیلان بهطور پیوسته کمتر از رشد کل کشور ماندهاست، میانگین رشد جمعیت استان گیلان در دورهٔ پنج سالهٔ ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۰ با اختلاف ۰٫۶۷ درصدی نسبت به کل کشور، ۰٫۶۲ درصد بود. میانگین کل ایران، ۱٫۲۹ درصد است. از سوی دیگر تراکم جمعیت (شمار ساکنین در کیلومتر مربع) در گیلان همیشه بالاتر از متوسط کل کشور بودهاست. این رقم در حال حاضر ۱۷۷ در مقابل ۴۶ نفر در کیلومتر مربع کل کشور است. بُعد خانوار در گیلان، با ۳٫۲ نفر در هر خانواده، کمترین میزان در کل کشور را داراست. میانگین کشوری ۳٫۵۵ نفر در هر خانواده است. از سوی دیگر گیلان با ۸٫۱ درصد در گروه سنی ۶۵ سال و بالاتر مسنترین استان کشور است. کمترین میزان استفاده از شبکه آبرسانی عمومی در کشور، مربوط به استان گیلان است که بلافاصله پس از آن استان سیستان و بلوچستان قرار گرفته که با سهولت دسترسی به منابع آب در گیلان قابل توجیهاست. بیش از ۵۳ درصد مردم در روستاها زندگی میکنند. جمعیت متوسط روستا در گیلان همواره از متوسط کشور بالاتر بودهاست. در ۱۹۹۶ این رقم برای گیلان ۴۴۱ و برای کشور ۳۳۸ بود. در گیلان بهطور متوسط در هر ۵٫۲ کیلومتر مربع یک سکونت گاه وجود دارد که این رقم برای کل کشور ۲۴٫۲ است. در حال حاضر ۳۴٫۵ درصد از جمعیت گیلان زیر ۱۵ سال و ۵۹٫۸ درصد آنان بین ۱۵ تا ۶۴ سال دارند و ۵٫۷ درصد بالای ۶۵ سال هستند. مقایسه نسبت افراد زیر ۱۵ سال در سرشماریهای مختلف نشان میدهد جمعیت در حال پیر شدن و ساختار سنی در حال متوازنتر شدن است. بنا به سرشماری سال ۱۳۹۰، گیلان و خراسان شمالی تنها استانهایی از کشور بودند که نسبت تعداد زنان کمی بیشتر از مردان بوده و ساختار جنسیتی گیلان هم با نوسان نسبت مرد/زن در بازه ۱۰۲٫۵ و ۱۰۴٫۳ در برابر هر ۱۰۰ مرد متوازن است. با توجه به روندهای مهاجرتی و سرشماریهای قبلی این رقمها قابل قبولند. در ۱۹۹۶ ۵۶٫۳ درصد مردان و ۶۱ درصد زنان بالای ده سال ازدواج کرده بودند که نسبت به بیست سال قبل اندکی کاهش را نشان میدهد.
برای بازه سی ساله ۱۹۹۱–۲۰۲۱ سه فرضیه وجود دارد. طبق فرض شدید، نرخ رشد متوسط سالانه جمعیتهای شهری و روستایی گیلان به حدود ۲٫۹۶ و ۱٫۱۶ درصد خواهد رسید. طبق دو فرضیه دیگر این نرخها کمتر خواهند بود. به نظر میرسد فرض دوم واقعی تر باشد و رشد جمعیت شهری به ۲٫۵ و روستایی به زیر ۱ درصد نزدیکتر باشد. در سال ۲۰۰۶ تعداد روستاهای مسکون به ۲۶۸۶ کاهش یافت چرا که ۸ تایشان شهر شده و ۲۴۱ تایشان نامسکون شدند. نرخ باروری (تعداد زایمان زنده در ۲۰۰۶ برای هر ۱۰۰۰ زن در سن تولید مثل) در گیلان ۱٫۴۴ و نرخ تولد خام در کل استان ۱۳٫۸ محاسبه شدهاست. در بازه ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۶ ۱۷۷٬۷۰۷ نفر از گیلان مهاجرت کرده و ۲۰۲٬۳۸۶ از سایر استانها بدان مهاجرت نمودند. پیشبینی شده نرخ باروری در گیلان تا ۲۰۲۶ ۱٫۴۹۲ در شهرها و ۱٫۵۹۲ در مناطق روستایی باشد. پیشبینی شده مهاجرت هم افزایش یابد. پیشبینی شده نرخ رشد جمعیت سالانه گیلان با کاهشی شدید از ۰٫۸۵ درصد به ۰٫۵۸ درصد برسد.
گروههای قومی
این استان دارای هویت قومی مشخص است. گروههای قومی اصلی آن متعلق به شاخه شمال غربی گروه زبانهای ایرانی هستند. عمدهترینشان گیلک است که در جلگه مرکزی، حاشیه ساحلی شرقی و ارتفاعات جنوب غربی زندگی میکند. گیلکها بر اساس تفاوتهای گویشی و ویژگیهای اجتماعی فرهنگی به سه گروه تقسیم میشوند: گیلک رشتی و لاهیجانی، که به ترتیب در غرب و شرق جلگه زندگی میکنند، تفاوتهای کمی نشان میدهند، ولی گیلک گالشی در کوههای جنوب شرقی زبان متفاوت و شیوه کشت و دامپروری متفاوتی با گیلک جلگه و تالشها که منطقهشان از کوهپایه تا دامنه البرز کشیده شدهاست دارند. زبان تاتی پیرامون رودبار تکلم میشود. اندک تازهواردانی اخیراً در استان استقرار یافتهاند: دامداران کرد پرورشدهنده گاومیش در جلگه پخش شدهاند، قبیله کرد عمارلو نامش را به بخش شرق بخش عمارلوی رودبار داده، مردم آذریزبان در آستارا و در تالش عمدتاً به صورت مهاجر از شهرهایی مانند خلخال، پارسآباد و … هستند که در این شهرها اقلیت را تشکیل میدهند. آستارا بیشترین تعداد آذری زبانها در شهرهای نام برده شده، دارد. بسیاری تالش زبانها نیز هم به دلیل مهاجران بسیار زیاد آذریها، تکلم روزانه را به زبان آذری انجام میدهند. این مهم سبب پر رنگ شدن اثر مهاجرت میشود. عموم مهاجرت آذری زبانان به دلیل بیکاری و نداشتن شرایط مساعد در شهرهای نام بردهاست. همچنین این مهاجرتها از شهرهای اصفهان، تهران و اردبیل و … به گیلان ادامهدار است. از جمله مشکلات این شهرها بیکاری یا آب و هوای نامناسب است.
هر گروهی ساکن استان با یک یا چند فعالیت تولیدی خاص، مشخص میشود. اسامی قومی علاوه بر ریشههای سرزمینی، زبانی و فرهنگی به تخصص ویژه شغلی هم اشاره میکند. گیله مرد (مرد گیلان) به کشاورزان جلگه اشاره دارد که گیلکی صحبت میکنند، در حالی که گالش، تولیدکننده کوهنشین در شرق استان، گویشی به نام گالشی را استفاده میکند. اسم قومی عموماً ابعاد فرهنگی و حرفهای را ترکیب میکند. برای بسیاری از گیلکان خصوصاً شهرنشینان مرکز و غرب، یک تالش یک دامپرور است، گرچه تالش همان واژه را در مقابل یک گالش (دامدار)، برای شمالیترین نقطه منطقه، برای یک زارع برنج استفاده میکند. جمعیتهای مختلف که در منطقه همزیستی دارند به بیشتر منابع بومی دسترسی برابری ندارند. به این دلیل اسامی جمعی علاوه بر هویت به موقعیت نسبی در سلسله مراتب اقتصادی اشاره میکنند. منابع اصلی منطقهای (برنج و در گذشته ابریشم) امتیاز مردمان جلگهنشین گیلک و گاهی تالش هستند. گیلکان همچنین بخشهای اصلی تجارت و مدیریت را در کنترل دارند، حتی اگر برای آخری با کارکنان دولتی اهل مرکز کشور رقابت کنند. جمعیتهای کوهستانی سوی مرطوب البرز (گالش و بیشتر تالشان) متخصص پرورش گاو و گوسفندند، و در فضای منطقه جایگاهی جنبی دارند، و وضعیت پایینتری نسبت به همسایگان گیلکشان دارند. مذهب سنی بخشی از جمعیت در مناطق اسالم و طالش دولاب برخلاف اکثریت شیعه جمعیت منجر به به حاشیه رفتن تالشان شدهاست.
نظرسنجی سال ۱۳۸۹طی پژوهشی که شرکت پژوهشگران خبره پارس به سفارش شورای فرهنگ عمومی در سال ۸۹ انجام داد و براساس یک بررسی میدانی و یک جامعه آماری از میان ساکنان ۲۸۸ شهر و حدود ۱۴۰۰ روستای سراسر کشور، درصد اقوامی که در این نظر سنجی نمونهگیری شد در استان گیلان به قرار زیر بود: ۴٫۵ فارسیزبان (۵٫۷٪ مرد، ۳٫۲٪ زن)، ۷٫۹ ترک (۷٫۶٪ مرد، ۸٫۶٪ زن)، ۰٫۹ کرد (۱٫۱٪ مرد، ۰٫۷٪ زن)، ۰٫۲ عرب (۰٫۴٪ مرد)، ۸۵٫۹ شمالی شامل گیلک، تالشی، تات، مازنی (۸۴٫۴٪ مرد، ۸۶٫۷٪ زن) و ۰٫۷ بدون جواب بودند.
زبان
در گیلان دو گروه زبانی ایرانی عمده، یعنی زبان گیلکی تالشی، و دو گروه زبانی دیگر بهطور جزیی یعنی تاتی و کردی وجود دارند و زبانهای دیگر مانند ترکی آذربایجانی و کولیها (با منشأ هندی) وجود دارد. حدود سه میلیون نفر گیلکی در گیلان و مازندران را به عنوان زبان اول یا دوم صحبت میکنند. از گیلکی در مرکز و شرق و برخی نقاط غرب استان و زبان تالشی در غرب استان و کوههای تالش استفاده میشود. همچنین به کرمانجی نیز در چند روستای شهرستان رودبار گفتگو میشود.
گیلکی دارای دو گویش عمده خاوری و باختری است که سفیدرود مرز بین متکلمان این دو گویش است. گیلکی از نظر زبانشناسی، به شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی تعلق دارد. در میان اشعار گویندگان بعد از اسلام به آثاری برمیخوریم که به گیلکی کنونی نزدیک است. همچنین در گذشته کسانی را که ترانههای گیلکی میخواندند پهلویخوان مینامیدند. این زبان نشریات منثور نوپا، از جمله روزنامهها، و ادبیاتی در حال شکوفایی دارد. از نظر دستور زبان تفاوتهای زیادی بین گیلکی و فارسی استاندارد وجود دارد مانند نحوه قرار گرفتن موصوف و صفت که در گیلکی بر خلاف فارسی صفت پیش از موصوف قرار میگیرد.
نادر جهانگیری گونههای زبانی رایج در استان گیلان را به بخشهای زیر تقسیم میکند: نادر جهانگیری گونههای زبانی رایج در استان گیلان را به سه بخش تقسیم میکند:
گیلکی خود سه گونهٔ عمده دارد.
الف. گونهٔ گیلکی لاهیجان (بیهپیش) در منطقهای محدود از شمال به دریای کاسپی، از جنوب به بلندیهای سیاهکل، از غرب به آستانه و حسنکیاده تا مرزهای کوچصفهان و از شرق به لنگرود و رودسر و رامسر و تنکابن که به تدریج به گویش مازندرانی میآمیزد.
ب. گونهٔ گیلکی رشت (بیهپس) که در رشت، خشکبیجار، بندر پهلوی [انزلی]، فومن و شفت به آن سخن میگویند.
ج. گونهٔ گالشی گویش دیگری از زبان گیلکی است که مردم نواحی کوهستانی گیلان و مناطق کوهستانی مازندران به آن سخن میگویند.
گونههای غیرگیلکی از گروه زبانهای کرانهٔ خزر:
الف. تالشی در تالش، دولاب، ماسال شاندرمن، رضوانشهر و اسالم به آن گفتگو میشود.
ب. تاتی از دیگر گونههای زبانی کرانهٔ خزر است که در چند آبادی از بخش رودبار زیتون به آن سخن میگویند.
ج. کرمانجی. از گونههای کردی است که در فاراب و کرمانج عمارلو به آن گفتگو میشود.
ترکی آذری که در آستارا نیز سخنگویانی دارد.
زبان تاتی در گیلان مشابه تاتی طارم علیا در شمال استان زنجان است. زبان تالشی نیز خود به سه گروه شمالی، مرکزی و جنوبی تقسیم میشود که نوع جنوبی آن به تاتی بسیار نزدیک است. تاتی و تالشی با یکدیگر به خانواده بزرگتری به نام زبانهای تاتیتبار (تاتیک) تعلق دارند. رودباری نیز گویشی از زبان تاتی میباشد که ساختاری گیلکی یافتهاست. مسعود پورهادی پژوهشگر و نویسنده ادبیات گیلکی دربارهٔ زبان تاتی رودبار میگوید:
«در جنوب گیلان «تاتی» زبانی است جدا از زبان گیلکی اما بسیاری از ویژگیهایش را در همجواری با زبان گیلکی از دست داده و ویژگیهای زبان گیلکی را گرفتهاست.»
جهاندوست سبزعلیپور پژوهشگر زبان تاتی در مقاله گویش تاتی رودبار دربارهٔ این گویش مینویسد:
«یکی از مناطق ایران که در آن تاتی رایج است، رودبار گیلان است. گویش تاتی رایج در رودبار با دارا بودن بسیاری از ویژگیهای کهن زبانی آنگونه که باید معرفی و شناخته نشده و مورد مطالعه علمی قرار نگرفتهاست. این گویش نیز همانند همه گویشهای ایرانی دیگر در حال از بین رفتن است و دیری نخواهد گذشت که بسیاری از ویژگیهای اصیل آوایی، واژگانی و نحوی را از دست خواهد داد.»
زبان اهالی مناطق رودبار الموت، رودبار قصران، شهرستان طالقان، بخش آسارا، دماوند، کوههای سمنان، فشگلدره و کوهپایه، ساوجبلاغ و … تاتی است و از دیدگاه زبانشناسی نزدیکترین به تالشی میباشد و بر پایه شواهد همان زبان آذری (که با توجه به گویش گاههای آن همان زبان مادی یا دست کم شاخه اصلی آن) است.
دین
عمده جمعیت گیلان همچون اکثریت مردم ایران شیعهاند. بخشی از تالشها اقلیت قابل توجه سنی شافعی را در مرکز و شمال تالش شکل میدهند.
تغییر دین به اسلام پس از ۳۰۰ تا ۴۰۰ سال از ورود آن به ایران آغاز شد. در غرب گیلان، ابوجعفر قاسم بن محمد تومی تمیمی عالم حنبلی از آمل، اسلام سنی را ترویج کرد. در شرق گیلان، حسن بن علی اطروش ناصرالحق علوی که در هوسم موعظه میکرد مردم را به شیعه زیدی فراخواند. مقبره او در آمل توسط زوار اهل شرق گیلان زیارت میشد. تفرقه بین غرب حنبلی گیلان و شرق زیدی ناصری گیلان قرنها ادامه یافت و همچون شکافی سیاسی و فرهنگی عمل کرد. از قرن یازدهم میلادی علمای سنی و حنبلی زیادی از غرب گیلان با نسب گیلانی برخاستند. شرق گیلانیها به دیلمیان زیدی مرتبط شدند و در بسط دیلمی قرن دهم (به بیان مینورسکی) مشارکت کردند. زمانی که اسماعیل صفوی، مؤسس سلسله صفوی از آق قویونلوها فرار میکرد میرزا علی کیا، شاه کیایی گیلان از او پذیرایی کرد و دانشور لاهیجانی شمس الدین لاهیجی را برای استادی برای آموزش او گماشت. اسماعیل از ۱۴۹۳ تا ۱۴۹۹ در کوههای لاهیجان تحت تربیت صوفیان به دور از کودکان، زنان و با سوگند شهادت میزیست. گفته شده اسماعیل در اثر آموزشهای شمس الدین و اطرافیان به شیعه گرایش پیدا کرد
